بزرگترین الماس آبی رنگ در جهان! الماسی که برای صاحبش بدشانسی می آورد!

بزرگترین الماس آبی رنگ در جهان! الماسی که برای صاحبش بدشانسی می آورد! +عکس

بزرگترین الماس آبی رنگ در جهان! الماسی که برای صاحبش بدشانسی می آورد! +عکس
الماس امید (Hope Diamond) بزرگترین الماس آبی رنگ در جهان است. این الماس 52/45 قیراطی فولادین و آبی رنگ...

الماس امید (Hope Diamond) بزرگترین الماس آبی رنگ در جهان است. این الماس 52/45 قیراطی فولادین و آبی رنگ، سالها پیش به صورت کریستالی خام به وزن 112 قیراط در کشور هندوستان پیدا شد.
جهانگردی فرانسوی به نام جان باتیسته تاورنیر (Jean Baptiste Tavernier)، که به هندوستان سفر کرده بود با برده ای مرموز که ادعا می کرد در میان وسایل شخصی خود سنگی آبی رنگ و جذاب دارد، مواجه شد.
در نگاه اول به نظر می رسید سنگ یک یاقوت کبود بزرگ باشد اما تاورنیر با تجربه، خیلی زود دریافت که سنگ یک الماس است.
بنابر افسانه ای سنگ از چشم یک بت در معبدی واقع در رودخانه کلرون هندوستان خارج شده بود. اولین مطلبی که به ذهن می رسد این است که چشم باید جفت باشد، اما سرنوشت چشم دیگر هرگز روشن نشد. این اولین بار است که تاریخچه الماسی مشهور به سمبلی مذهبی ربط داده می شود.
تاورنیر سنگ را خریداری و به پاریس، جایی که بعداً به لویی چهاردهم (Louis XIV)، فروخته شد، منتقل کرد.
در آنجا به صورت یک سنگ مثلث گلابی شکل به وزن 5/67 قیراط تراشیده شد و سپس به نام آبی فرانسوی یا آبی تاورنیر معروف شد.
افسانه های زیادی در مورد نگون بختی صاحب الماس امید (Hope Diamond) بر سر زبانهاست.

لویی چهاردهم الماس را به مادام دی مونوتسپان (Madame de Montespan)، داد اما او به زودی از دربار رانده شد. مدتی بعد جشنی بزرگ به افتخار شاه ترتیب داده شد و نیکولاس فرکوست (Nicolas Fouquet)، مدیر امور مالی، برنامه ای مفصل برگزار کرد. به این امید که دربار را تحت تاثیر قرار دهد. چه اهمیتی داشت که فرانسه در آستانه انقلاب شرایطی متزلزل داشت و وضعیت اقتصادی ملت اصلاً خوب نبود.
لویی چهاردهم الماس را به نیکلاس قرض داد اما بعد از مهمانی هر دوی آنها به اتهام اختلاس بازدشت شدند و الماس پس گرفته شد. نیکلاس به قلعه ای تبعید شد که بعدها در همانجا از دنیا رفت. لویی چهاردهم، هم مدت کوتاهی بعد از آن به استراحتگاه خود برده شد. در حالیکه فقط چند نوکر جنازه او را تشییع می کردند.
صاحبان بعدی الماس در دربار فرانسه شاهزاده لمبالی و ملکه ماری آنتوانت بوده اند که هر دو در جریان انقلاب فرانسه توسط گیوتین گردن زده شده اند.

الماس ناپدید شد و برای چندین سال هیچ خبری از آن شنیده نمی شد اما در سال 1830، یک الماس بزرگ آبی با شکلی متفاوت به وزن تنها 50/44 قیراط که در بازار انگلستان ظاهر شده بود توسط فردی به نام هانری توماس هوپ (Henry Thomas Hope)، یک بانکدار انگلیسی خریداری شد.



در سال 1851 الماس در یک نمایشگاه در لندن به معرض نمایش درآمد، در حالیکه به مبلغ یک میلیون دلار بیمه شده بود که برای آن دوران مبلغی نامعقول بود.
با این حال هنوز هم الماس، بزرگترن نمونه در نوع خود بود. بعدها الماس توسط یکی از نوادگان وی به نام لرد فرانسیس پلهام کلینتون هوپ (Lord Francis Pelham Clinton Hope)، به ارث رسید. همسر او که یک هنرپیشه برجسته امریکایی در آغاز قرن بیستم بود با یک مرد دیگر فرار کرد و در بوستون در فلاکت و بدبختی و عملاً فراموش شده از دنیا رفت.
در سال 1913 لرد هوپ ورشکسته شد و دوباره الماس ناپدید شد و تنها زمانی کشف شد که به عنوان یک تکه جواهر بی ارزش در میان لوازم صحنه نمایش فروخته شد.

صاحب بعدی آن عبدالحمید دوم (Abdul Hamid II)، سلطان ترکیه بود. خلیفه اسرائیل (شاهزاده وفادار مالک جهان) و یکسری نامهای دیگر به او نسبت داده می شد اما مردمش او را عبدالملعون می نامیدند و قوانین ظالمانه او را دست کم نمی گرفتند. او به زور 450 هزار دلار از مردم گرفت و آن را به یک سندیکای فروش مجاز الماس پرداخت و آن را به سوبایا یکی از چهار زن عقدی و 233 ساکن حرمش هدیه کرد.
او از الماس به خوبی مراقبت کرد اما نه به اندازه کافی. وی در کاخ بر علیه شاه شروع به توطئه کرد که شاه خبردار شد و او را اعدام کرد.
یک روز خانم اوالین والش مک لین (Evalyn Walsh McLean)، که در مراسمی در دربار ترکیه شرکت کرده بود، الماس آبی مشهور را دید و آرزو کرد که مالک آن باشد.
سالها گذشت و بالاخره عبدل دریافت که ملتش یک سری حقوقی دارند و فشاری که سیاست مداران بر وی می آورند باعث شد که الماس را به پاریس منتقل کرده و در معرض فروش قرار دهند. در همین ضمن حکومت او سرنگون شد و او حتی یک پنی برای جواهر دریافت نکرد و مبلغ مذکور توسط جانشینان وی در دولت ضبط شد.
خانم مک لین در ژانویه سال 1911 جواهر را خرید و اغلب از آن در جلسات حذبی مشهور خود در واشنگتن استفاده می کرد. در سال 1949 دو سال پس از مرگ وی هری وینستون (Harry Winston، مجموعه جواهرات او را که شامل نه تنها الماس امید (Hope Diamond) بلکه الماس ستاره شرق (Star of the East Diamond)، نیز بود خرید.
او بعدها آن را تقدیم به ملت خود کرده و در حال حاضر در واشنگتن دی سی در معرض نمایش است.
در جهان تعداد زیادی جواهر با سابقه ای خاص خودشان است اما با در نشر گرفتن تمامی استانداردهای مقایسه بین شهرت یا بدنامی هیچ جواهر دیگری چنین تصویری را به اندازه الماس امید و لقب درخورش آبی فرانسه نشان نمی دهد. حقیقتاً الماس امید، در دربار جواهرات ملکه آنهاست.

عکس فوتسالیستا

فهرست بازیکنان باشگاه فوتبال پرسپولیس

  mw.loader.using( 'ext.centralNotice.bannerController', function() { mw.centralNotice.initialize(); } ); فهرست بازیکنان باشگاه فوتبال پرسپولیس از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد پرش به: ناوبری، جستجو علی کریمی، یکی از مشهورترین بازیکنان تاریخ پرسپولیس است. افشین پیروانی ۱۱ سال در پرسپولیس بازی کرد.
این فهرست دربردارنده بازیکنان سرشناسی است که از ۱ فروردین ۱۳۴۷ تا امروز در باشگاه فوتبال پرسپولیس تهران بازی کرده‌اند. به طور کلی، بازیکنانی که بیش از ۱۰۰ بازی برای باشگاه انجام داده‌اند، سرشناس به شمار آمده‌اند. در بازی‌های بازیکنان این فهرست تنها بازی‌های رسمی شماریده شده‌است. ممکن است برخی بازیکنان در این جدول کمتر از یکصد بازی داشته باشند، اما در تاریخ باشگاه رکورد یا نقشی داشته باشند. برای دیدن بازیکنان باشگاه پرسپولیس، چه برجسته و چه نابرجسته، رده مربوطه را ببینید. برای دیدن بازیکنان کنونی نوشتار باشگاه فوتبال پرسپولیس در فصل ۸۹-۱۳۸۸ یا بخش بازیکنان در نوشتار باشگاه فوتبال پرسپولیس تهران را ببینید. این فهرست به ترتیب حروف الفبا مرتب شده‌است. محتویات [نهفتن]  ۱ فهرست بازیکنان ۱.۱ راهنما ۲ کاپیتان‌ها ۳ جستارهای وابسته ۴ پانویس ۵ منابع ۶ پیوند به بیرون فهرست بازیکنان [ویرایش] نام کشور پست دوران بازی
در پرسپولیس بازی گل یاداشت‌ ابراهیم آشتیانی مدافع ۱۳۵۵-۱۳۴۷ ۱۶۲ ۲ اصغر ادیبی هافبک ۱۳۵۹-۱۳۴۷ ۲۰۶ ۱۱ حمید استیلی هافبک ۱۳۷۲-۱۳۷۱۱۳۸۳-۱۳۷۷ ۱۶۵ ۱۵ جواد الله‌وردی مدافع ۱۳۵۹-۱۳۵۲ ۹۲ ۰ علی انصاریان مدافع ۱۳۸۲-۱۳۷۷۱۳۸۵-۱۳۸۳ ۱۵۰ ۲۰ محمدحسن انصاری‌فرد مدافع ۱۳۷۱-۱۳۶۴ ۱۳۶ ۲۷ صفر ایرانپاک مهاجم ۱۳۵۹-۱۳۴۹ ۱۷۹ ۹۵ کریم باقری هافبک ۱۳۷۵۱۳۸۹-۱۳۸۱ ۲۱۴ ۵۲ ادموند بزیک مهاجم ۱۳۷۹-۱۳۷۵ ۱۳۳ ۴۱ همایون بهزادی مهاجم ۱۳۵۴-۱۳۴۷ ۱۱۱ ۴۵ علی پروین هافبک ۱۳۶۶-۱۳۴۹ ۳۴۱ ۱۲۱ [پانویس ۱] محمد پنجعلی مدافع ۱۳۷۲-۱۳۵۶ ۲۶۴ ۶ افشین پیروانی مدافع ۱۳۸۴-۱۳۷۳ ۲۵۵ ۱۳ [پانویس ۲] فرشاد پیوس مهاجم ۱۳۷۶-۱۳۶۴ ۲۲۳ ۱۵۸ [پانویس ۳] اسماعیل حاج‌رحیمی‌پور هافبک ۱۳۵۷-۱۳۴۹ ۱۶۴ ۲۸ اسماعیل حلالی هافبک ۱۳۸۱-۱۳۷۵ ۱۱۸ ۱۰ محمود خوردبین مهاجم ۱۳۵۹-۱۳۴۷ ۱۷۰ ۴۷ محمد دادکان مدافع ۱۳۶۱-۱۳۵۴ ۱۰۱ ۲ علی دایی مهاجم ۱۳۷۵-۱۳۷۳۱۳۸۳-۱۳۸۲ ۷۰ ۴۱ [پانویس ۴] حمید درخشان مهاجم ۱۳۷۳-۱۳۵۶ ۱۹۸ ۳۷ بیژن ذوالفقارنسب مدافع ۱۳۵۸-۱۳۵۳ ۹۴ ۰ بهروز رهبری‌فر مدافع ۱۳۸۲-۱۳۷۳۱۳۸۵-۱۳۸۳ ۲۴۹ ۲۰ [پانویس ۵] ایرج سلیمانی مهاجم ۱۳۵۴-۱۳۵۰ ۱۰۵ ۱۲ کاظم سیدعلیخانی مهاجم ۱۳۶۸-۱۳۵۹ ۱۳۹ ۰ مهراب شاهرخی مدافع ۱۳۵۳-۱۳۴۷ ۱۰۵ ۴ رضا شاهرودی هافبک ۱۳۷۹-۱۳۷۲ ۱۲۰ ۷ حسن شیرمحمدی مهاجم ۱۳۷۴-۱۳۶۸ ۱۳۳ ۳۲ احمدرضا عابدزاده دروازه‌بان ۱۳۸۰-۱۳۷۳ ۱۱۸ ۱ [پانویس ۶] محسن عاشوری مدافع ۱۳۷۶-۱۳۶۶ ۱۷۹ ۲۰ حسین عبدی هافبک ۱۳۷۹-۱۳۶۶ ۲۶۱ ۱۵ ضیاء عربشاهی هافبک ۱۳۶۹-۱۳۵۹ ۱۷۳ ۱۰ یعقوب فاطمی‌مقدم مدافع ۱۳۵۸-۱۳۵۳ ۹۲ ۱ داوود فنایی دروازه‌بان ۱۳۸۲-۱۳۷۷۱۳۸۵-۱۳۸۳ ۱۰۴ ۰ مرتضی فنونی‌زاده مدافع ۱۳۷۱-۱۳۶۴ ۱۵۷ ۳ وحید قلیچ دروازه‌بان ۱۳۷۱-۱۳۵۹ ۱۷۶ ۰ [پانویس ۷] عباس کارگر مهاجم ۱۳۶۸-۱۳۵۸ ۱۴۰ ۲۶ جعفر کاشانی مدافع ۱۳۵۹-۱۳۴۷ ۱۴۵ ۰ حامد کاویانپور هافبک ۱۳۸۱-۱۳۷۶۱۳۸۵-۱۳۸۲ ۱۵۱ ۹ مرتضی کرمانی‌مقدم مهاجم ۱۳۷۴-۱۳۶۵ ۹۶ ۳۲ علی کریمی هافبک ۱۳۸۰-۱۳۷۷۱۳۸۷-اکنون ۱۶۳ ۵۱ حسین کلانی مهاجم ۱۳۵۳-۱۳۴۷ ۱۰۱ ۵۰ یحیی گل‌محمدی مدافع ۱۳۷۸-۱۳۷۴۱۳۸۴-۱۳۸۱ ۱۰۹ ۹ محمد مایلی‌کهن هافبک ۱۳۶۸-۱۳۵۵ ۲۱۸ ۱۹ مجتبی محرمی مدافع ۱۳۷۶-۱۳۶۸ ۱۷۹ ۳۶ ناصر محمدخانی مهاجم ۱۳۷۲-۱۳۶۱ ۱۵۴ ۶۷ فریبرز مرادی هافبک ۱۳۷۱-۱۳۶۰ ۱۱۳ ۰ فریدون معینی هافبک ۱۳۵۵-۱۳۴۷ ۱۴۵ ۹ مهدی مهدوی‌کیا هافبک ۱۳۷۷-۱۳۷۴ ۷۴ ۲۴ [پانویس ۸] سعید نعیم‌آبادی مدافع ۱۳۷۶-۱۳۶۶ ۱۵۴ ۲ پژمان نوری هافبک ۱۳۸۸-۱۳۸۴ ۱۴۰ ۱۰ علیرضا نیکبخت هافبک ۱۳۸۸-۱۳۸۵ ۱۰۱ ۳۵ بیوک وطنخواه مدافع ۱۳۵۲-۱۳۴۷ ۹۴ ۰ رضا وطنخواه مدافع ۱۳۵۹-۱۳۴۷ ۱۴۸ ۱۱ رحیم یوسفی هافبک ۱۳۷۱-۱۳۶۵ ۱۲۵ ۱۸ راهنما [ویرایش] بازیکنان کنونی بازیکنان رکورددار بازیکنانی که در دوران بازیگری‌شان تنها در پرسپولیس بازی کردند کاپیتان‌ها [ویرایش] احمدرضا عابدزاده از سال ۱۳۷۳ تا ۱۳۸۰، ۱۱۸ بازی انجام داد و یک گل نیز زد. # نام دوران بازی درپرسپولیس دوران کاپیتانی ۱ حمید جاسمیان ۱۳۴۹-۱۳۴۶ ۱۳۴۹-۱۳۴۶ ۲ بیوک وطنخواه ۱۳۵۳-۱۳۴۶ ۱۳۵۱-۱۳۵۰ ۳ همایون بهزادی ۱۳۵۳-۱۳۴۶ ۱۳۵۳-۱۳۵۱ ۴ جعفر کاشانی ۱۳۵۳-۱۳۴۶ ۱۳۵۳ ۵ ابراهیم آشتیانی ۱۳۵۵-۱۳۴۶ ۱۳۵۴-۱۳۵۳ ۶ علی پروین ۱۳۶۷-۱۳۴۹ ۱۳۶۹-۱۳۵۴ ۷ محمد پنجعلی ۱۳۷۳-۱۳۵۵ ۱۳۷۱-۱۳۶۷ ۸ فرشاد پیوس ۱۳۶۷-۱۳۶۴۱۳۷۷-۱۳۶۸ ۱۳۷۵-۱۳۷۱ ۹ مجتبی محرمی ۱۳۷۶-۱۳۶۷ ۱۳۷۵ ۱۰ احمدرضا عابدزاده ۱۳۷۹-۱۳۷۳ ۱۳۷۹-۱۳۷۵ ۱۱ افشین پیروانی ۱۳۸۳-۱۳۷۲ ۱۳۸۲-۱۳۷۹ ۱۲ علی دایی ۱۳۷۵-۱۳۷۳۱۳۸۲-۱۳۸۳ ۱۳۸۳-۱۳۸۲ ۱۳ کریم باقری ۱۳۷۶-۱۳۷۵۱۳۸۱-اکنون ۱۳۸۳-اکنون

نکات مهمی درباره قرص سرماخوردگی بزرگسالان


نکات مهمی درباره قرص سرماخوردگی بزرگسالان

نام آشناترین دارویی که این روزها مصرف آن نیز زیادتر شده، قرص سرماخوردگی بزرگسالان یا همان ادالت کولد است.

قرص ادالت کولد ترکیبی است از سه داروی استامینوفن، فنیل‌افرین و کلرفینرامین.

درباره استامینوفن پیش از این توضیح داده شد که ضد تب و کاهنده درد است. فنیل‌افرین نیز نوعی ترکیب ضد احتقان بینی است و کلرفینرامین نیز ضد حساسیت است.

از قرص ادالت کولد در درمان علایم سرماخوردگی و آنفلوآنزا، سینوزیت و آلرژی استفاده می‌ شود.

میزان مصرف آن در بزرگسالان دو قرص هر چهار تا شش ساعت است. در کودکان نیز یک قرص هر چهار ساعت استفاده می ‌شود. دقت کنید که در بزرگسالان روزانه 12 قرص در روز بیشتر داده نشود و در کودکان نیز حداکثر 6 قرص تجویز ‌شود.

شیوه اثر قرص سرماخوردگی بزرگسالان

اگر بخواهیم شیوه اثر قرص سرماخوردگی بزرگسالان را در بدن بررسی کنیم باید به ساز و کار هر سه جزء آن بپردازیم. جزء استامینوفنی این قرص با مهار سنتز پروستاگلاندین‌ها موجب کاهش تب می ‌شود. همچنین کلرفنیرامین با تأثیر بر عروق خونی، دستگاه گوارش و دستگاه تنفس از طریق رقابت با هیستامین، پاسخ حساسیتی را از طریق مهار کردن هیستامین کاهش می‌ دهد و فنیل‌افرین نیز سبب انقباض سریع و طولانی‌ مدت شریانچه‌ها شده و در نتیجه موجب کاهش ترشح مایعات و احتقان مخاطی می ‌شود.

همانطور که گفته شد، قرص سرماخوردگی بزرگسالان از سه جزء تشکیل شده است، بنابراین عوارض دارویی این سه دارو می ‌تواند، از عوارض مهم این دارو باشد.

این عوارض می ‌تواند، دستگاه‌های عصبی مرکزی، گوارشی، پوست و خون را درگیر کند بنابراین تحریک‌ پذیری، گیجی و خواب ‌آلودگی از مهمترین عوارض مصرف این دارو به شمار می ‌رود.

مصرف قرص سرماخوردگی بزرگسالان با داروهای فنی‌ توئین، ریفامپین و کاربامازپین تداخل دارویی دارد، بنابراین در صورت مصرف هر کدام از این داروها به پزشکتان اطلاع دهید تا میزان کمتری قرص تجویز کند.

قرص سرماخوردگی بزرگسالان به دلیل دارا بودن کلرفنیرامین می‌ تواند، سبب خواب ‌آلودگی شود، بنابراین توصیه می‌ شود از رانندگی و فعالیت‌هایی که نیاز به دقت زیاد دارد تا چند ساعت پس از مصرف دارو، خودداری کنید.

بیماران مبتلا به پرفشاری خون و بیماری‌های قلبی به‌ ویژه بیماری‌ های عروق قلب و نارسایی قلبی و کسانی که دچار تنگی نفس شده‌اند، باید با مشورت پزشک و با احتیاط از قرص سرماخوردگی بزرگسالان استفاده کنند زیرا این قرص دارای منقبض‌ کننده‌های عروقی است و با تنگ کردن عروق موجب تشدید بیماری ‌های قلبی می ‌شود.

دکتر مجید سلطانی

مصرف دارو در شیردهی


مصرف دارو در شیردهی



تاثیر دارو بر شیر مادر چگونه است ؟

آیا باید در زمان مصرف هر نوع  دارو، شیردهی را قطع کرد؟

اکثر داروهای مصرفی کم و بیش در شیر مادر ترشح می شوند، ولی این مطلب به معنای قطع شیردهی در زمان مصرف داروداروی خاص ( که نام آنها را ذکر خواهیم کرد ) شیردهی را قطع کرد. به ندرت(1-2 درصد) ممکن است سطح دارو در شیر مادر بالاتر از مقدار آن در سرم او باشد، پس امکان مسمومیت دارویی تقریباً غیر ممکن است. نیست، چون مزایای شیر مادر برای کودک آنقدر زیاد است که بهتر است فقط در زمان مصرف چند



داروهای مجاز در شیردهی :


الف – داروهای قلبی و ضد فشار خون:

(digoxin) دیژوکسین در پلاسمای شیر خواران یافت نمی شود حتی اگر مادر آن را به مدت طولانی مصرف نماید.دیورتیک ها را می توان بدون محدودیت در دوران شیردهی مصرف کرد.


ب – بیماری های عفونی و مصرف آنتی بیوتیک ها:

مصرف کلیهآنتی بیوتیک ها (ضد میکروبی، ضد قارچی و حتی ضد ویروسی) در دوران شیردهی مجاز است زیرا مقدار بسیار کمی از این داروها در شیر مادر ترشح می شوند و مدت مصرف آنها هم اصولاً کوتاه مدت و بیشتر از 14- 10 روز نیست. تنها یک استثناء وجود دارد و آنمترونیدازول است که اگر به صورت دوز قوی مصرف شود، باید شیردهی را به مدت 24 ساعت متوقف کرد. سپس شیر را دوشید و بیرون ریخت. ادامه شیردهی بعد از این مدت مانعی ندارد.


ج- تشنج مادر و مصرف داروهای ضد تشنج :

داروهای ضد تشنج و ضد هیجان، کم و بیش در شیر مادر و در نتیجه در پلاسمای شیرخوار یافت می شوند. بنابراین اگر این داروها بعد از آخرین شیردهی در شب مصرف شوند و شیرخوار تا صبح از شیر مادر استفاده نکند، مقدار دارویی که هنگام صبح در شیر مادر یافت می شود، ناچیز و برای شیرخوار بی ضرر است.


دـ- بیهوشی مادر و داروهای مسکن:

داروهای بیهوشی استنشاقی مانع شیردهی نیستند؛ یعنی اگر مادر شیردهی توسط این داروها بیهوش شود، به راحتی می تواند 12 تا 24 ساعت پس از هوش آمدن، به نوزاد خود شیردهد. در مورد بیهوشی برای عمل سزارین، حداکثر 6 ساعت بعد از عمل و به هوش آمدن مادر می توان نوزاد را شیر داد.

مسکن های قوی نظیر کدئین و مرفین را می توان پس از زایمان و اعمال جراحی مصرف نمود و نوزاد را نیز با شیر مادر تغذیه نمود. مسکن های معمولی مانندآسپیرین و استامینوفن با دوزهای معمولی در شیردهی ممنوع نیستند.

داروهایضد سرما خوردگی و ضد احتقانی دستگاه تنفسی فوقانی وآنتی هیستامین ها نیز همین گونه هستند .


ه- داروهای تیروئیدی:

این داروها را به راحتی می توان برای مادر شیرده تجویز نمود (عصاره تیروئید- ال تیروکسین و حتی پروپیل تیوراسیل). فقط برای احتیاط بهتر است هر چند مدت یک بار تست های تیروئیدی را در شیرخوار انجام داد.متی مازول را به مادر شیرده نباید داد.


و- سیگار و عوامل آلوده کننده محیط:

اثرات سوء دود سیگار بر روی شیرخوار برای همگان واضح و روشن است، در نتیجه نیازی به تکرار ندارد. البته بایستی اضافه کرد مادرانی که زیاد سیگار می کشند، موفق به شیردهی خوب و همیشگی نخواهند شد. ظاهراً مواد مضری در سیگار وجود دارد که به مقدار بسیار ناچیزی در شیر ترشح می شوند.


انسولینو هپارین موادی هستند که در شیر مادر ترشح نمی شوند، در نتیجه مصرف آنها در شیردهی مانعی ندارد.


داروهائی که مصرف آن در دوره شیر دهی توسط مادر قدغن است



توصیه

علت ممنوعیت

نام دارو

شیر مادر باید قطع شود

سیکلوفسفامید موجود دراین داروها باعث کم کاری مغز استخوان در نوزاد می شود. مصرف سایر داروهای ضد سرطانی به طور تئوریک ممنوع شده است

دارو های ضد سرطانی

به مادر شیرده نباید تجویز کرد

باعث کاهش ترشح پرولاکتین و در نتیجه کاهش ترشح شیر مادر می شود

بروموکریپتین

شیر مادر باید قطع شود (14- 7 روز)

جذب آن توسط تیروئید شیرخوار، ممکن است باعث کم کاری تیروئید شود

ید رادیواکتیو

شیر مادر باید قطع شود، مگر آنکه مزایای تغذیه با آن بر ضررهای دارو برتری داشته باشد

غلظت آن در شیر مادر کمتر از غلظت سرمی مادر است. لذا غلظت سرمی آن در شیر خوار زیاد خواهد بود

لیتیوم

شیر مادر باید قطع شود (بهتر است از پروپیل تیوراسیل  استفاده شود)

غلظت آن در شیر مادر با سرم او مساوی است و ممکن است باعث کم کاری تیروئید شیرخوار شود

متی مازول

شیر مادر یا مصرف دارو قطع شود

مقادیر کمی در گلبول های قرمز و سرم شیرخوار یافت شده است

ترکیبات طلا



عوامل موثر در کاهش ترشح شیر مادر :


1- نگرانی ها و استرس های مختلف (کاهش جهش شیر به علت کاهش اکسی توسین1)

2- خستگی، کم خوابی، کمبود غذایی و کم آبی.

3- استروژن.

4- آتروپین.


محرک ها و کمک کننده های ترشح شیر مادر:

1- آرامش و استراحت بیشتر مادر.

2- نوشیدن مایعات کافی و مصرف مواد غذایی با ارزش.

3- مکیدن های مکرر و دلخواه شیرخوار از سینه مادر.

4- داروهای گیاهی مثل رازیانه، بادیان، جو دوسر، بادام و شبدر.

5- داروهای شیمیایی: متوکلوپرامید و فنوتیازین ( محرک ترشح پرولاکتین2 هستند)- اکسی توسین(2 تا 3دقیقه قبل از شیر دادن به صورت اسپری در بینی).


*پی نوشت:

1-oxytocin ( اکسی توسین ) : هورمون مترشحه از بخش خلفی غده هیپوفیز که باعث انقباض عضله رحم و تسریع زایمان می شود. همچنین باعث جهش شیر از سینه مادر می شود.

2-prolactin ( پرولاکتین): هورمون مترشحه از بخش پیشین غده هیپوفیز که در تکامل غدد سینه و شروع شیردهی نقش دارد و باعث تولید و ترشح شیر از سینه مادر می شود.


عاتکه موسوی-کارشناس تغذیه تبیان

داروی جدید ضد ‌ایدز تایید شد


داروی جدید ضد ‌ایدز تایید شد

سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) یک قرص جدید ضد ایدز را  مورد تأیید قرار داد که می تواند گزینه جدیدی برای بیمارانی باشد که به سایر درمان‌ها پاسخ نداده‌اند.

به گزارش آسوشیتدپرس، شرکت مِرک که سازنده داروی جدید ایسنترس (Isentress) است می ‌گوید :از این پس این دارو در داروخانه‌ها به فروش خواهد رسید.

ویروس ایدز از سه آنزیم متفاوت برای تکثیر و آلوده ‌کردن سلول‌ها استفاده می‌ کند.

داروهای بسیاری در اختیار هستند که دو تا از این آنزیم‌ها یعنی پروتئاز و ترانس‌کریپتاز معکوس را هدف قرار می ‌هند.

ایسنترس اولین دارو از سری جدید داروهاست که سومین آنزیم یعنی "اینتگراز" را مورد هدف قرار می‌ دهند.

این دارو هنگامی که به "کوکتیل" یا مخلوط سایر داروهای ضد ایدز اضافه شود، می ‌تواند مقدار ویروس ایدز یا  HIV  را در خون پایین بیاورد و به سلول‌های ایمنی مقابله‌ کننده با عفونت کمک کند تا  فعالیت خود را از سر بگیرند.

HIV به سرعت دچار جهش می‌شود و نسبت به داروهای گوناگون مقاومت پیدا می ‌کند. FDA نیز استفاده از داروی ایسنترس را برای بیماران بالای 16 سال که آزمایش‌ها نشان ‌دهنده مقاومت آنها نسبت به داروهای رایج قدیمی‌‌تر است، مورد تأیید قرار داده است.

عوارض جانبی این دارو شامل اسهال، تهوع سردرد و خارش است.

داروی ایسنترس با نام ژنریک رالتگراویر (raltegravir)  دو بار در روز مصرف می‌ شود که در  آمریکا 27 دلار هزینه در بر دارد.

دو ماه پیش نیز شرکت فایزر توانسته بود یک داروی جدید ضد ایدز به نام سلزنتری (Selzentry) را به تأیید FDA برساند. این دارو از روش دیگری که مهارکردن راه معمول ورود ویروس ایدز به گلبول‌های سفید است، عمل می‌ کند.

منبع: روزنامه همشهری

داروهای ماهواره ای



مراقب خطر داروهای ماهواره ای باشید

معاون غذا و داروی دانشگاه علوم پزشکی شیراز با اشاره به اینکه هیچ نوع مرکز رسمی و دارای مجوزی برای فروش دارو به صورت اینترنتی یا ماهواره ای در فارس و ایران وجود ندارد، نسبت به تقلبی بودن اکثر این داروها هشدار داد.

به گزارش خبرنگار مهر در شیراز، هاشم منتصری بعد از ظهر امروز در نشستی خبری افزود: طی مدت اخیر، عرضه داروها از طریق اینترنت یا ماهواره در برخی کشورها از جمله ایران در حال شروع است که بر اساس آخرین اطلاعات موجود، در حال حاضر هیچ مرکز دارای مجوزی برای عرضه دارو به صورت اینترنتی یا ماهواره وجود ندارد و ما نیز قانونی برای این نوع عرضه نداریم.

وی عنوان کرد: هرکس برای فروش داروها به صورت اینترنتی یا ماهواره ای در کشور اقدام کند، مشمول قوانین عرضه دارو در خارج از شبکه رسمی و به شکل قاچاق و داروهای تقلبی قرار می گیرد.

هاشم منتصری تاکید کرد: سازمان بهداشت جهانی، خطرات ناشی از مصرف این داروها را به کشورهای عضو اعلام کرده و نسبت به عوارض مصرف داروهایی که با این شیوه عرضه می شوند، هشدار داده است.

بر اساس تحقیقات انجام شده در کشورهایی که مجوز عرضه داروها به صورت اینترنتی و ماهواره ای داده شده است، اکثر داروهای عرضه شده از این طریق تقلبی هستند.

وی خاطرنشان کرد: داروهای تقلبی نه تنها از نظری ایمنی، اثر بخشی، ماهیت نوع ماده دارویی، کیفیت، کمیت و خلوص ماده دارویی، مشابه داروهای رسمی که با مجوز در کشورها تولید و عرضه می شوند، نیستند، بلکه به دلیل اینکه شرایط لازم برای تولید، حمل و نقل و نگهداری آنها رعایت نمی شود، حاوی مواد بسیار خطرناک و سمی می شوند که قابل تشخیص توسط افراد عادی نیست. بنابراین نه تنها اثر درمانی ندارند، بلکه سلامت مصرف کننده را در کوتاه یا دراز مدت به خطر می اندازند.

معاون غذا و داروی دانشگاه علوم پزشکی شیراز با تاکید بر لزوم اعتماد مردم به تولیدات دارویی داخلی و استفاده از آنها بیان کرد: بسیاری از کشورهای پیشرفته، داروهای تولید شده ی خود را به منظور مصرف داخلی کنترل می کنند، ولی بر داروهایی که قرار است به کشورهای دیگر صادر شود، نظارتی ندارند و با همان حساسیت، آنها را کنترل نمی کنند، بنابراین توانمند شدن کشور در تولید و عرضه داروهای با کیفیت بالا می تواند سلامت مردم را بیشتر تضمین کند.

منتصری افزود: در بسیاری از موارد مشاهده شده که داروها یا فرآورده های آرایشی- بهداشتی تولید شده در کشورهای پیشرفته که به دلیل غیر استاندارد بودن، مجوز عرضه در آن کشور را کسب نکرده اند، به صورت قاچاق در کشورهای دیگر عرضه می شوند.

این مسئول دانشگاه علوم پزشکی شیراز با اشاره به نحوه ورود داروهای خارجی به صورت رسمی به کشور نیز بیان کرد: داروهای خارجی از طریق نمایندگی های رسمی و شرکت های دارویی مجاز وارد کشور می شوند و قبل از ورود نیز شرایط تولید و حمل آن بر اساس استانداردها، توسط مقامات مسئول دارو و غذای کشور کنترل می شود.

وی عنوان کرد: داروهای خارجی قبل از ورود به کشور مورد آزمایش و ارزیابی کمی و کیفی قرار می گیرند و پس از تطبیق با استانداردهای جهانی و کشوری، اجازه توزیع و مصرف پیدا می کنند و در صورت بروز مشکلاتی در بخش کیفیت و کمیت، نه تنها شرکت وارد کننده دارو، بلکه شرکت تولید کننده نیز پاسخگوی مردم و مسئولان کشور خواهد بود.

 

تاریخچه پرستاری

" />

تاریخچه پرستاری

پرستاران، خادمان بی‌منت و فرشتگان سپیدپوش جامعه هستند كه لباس خدایی بر تن دارند، آنان حمایت و پشتیبانی جامعه را می‌جویند و خواهان ارج نهادن جامعه به جایگاه واقعی خویشند، همچنان كه مقام معظم رهبری می‌فرماید: "طرف حساب پرستار فقط خداست."

همزمان با روز ولادت شیر زن واقعه كربلا كه توانست با پیام‌رسانی، شایستگی زنان را در تاریخ به منصه‌ ظهور رسانده و ضامن بقای اسلام باشد و از بازماندگان حادثه‌ تلخ عاشورا مراقبت و پرستاری كند، روز پرستار نامیده شده‌ است. در كشور ما نیز پرستاران، در طول هشت سال دفاع مقدس، و در زمان‌های بحرانی به رغم كمبودها و مشكلات، خالصانه و بی‌ریا در جهت بهبود وضعیت بیماران تلاش كردند و غالبا به جای این كه در آغوش گرم خانواده به ‌سر ببرند، بر بالین مجروحان جنگی، مصدومان و بیماران حاضر شده و از آنان مراقبت كردند.

واژه پرستار به معنای پرستنده؛ غمخوار و حافظ می‌باشد. و در فرهنگ لاتین پرستار از لغت Nutricious گرفته شده است كه به معنای پروردن؛ تغذیه كردن و پرورش دادن است. با توجه به این معنا هرگونه مراقبت و مواظبتی كه فرد از فرد دیگری اعم از بیمار یا سالم به عمل آورد پرستاری نامیده می‌شود.

آنگاه كه رنج و درد بر كالبد انسان حمله‌ور گشت و سلامت وی را پایان داد، پرستاری به وجود آمد؛‌ یعنی از زمان پیدایش بشر،‌ این حرفه مقدس بر عرصه گیتی نمایان شده است. در مسیر تاریخ، پرستاری همپای پزشكی در خدمت انسان‌ها بوده است و به تدریج، این دو در قالب علم پیشرفت نموده‌اند و در زمان‌های بحرانی، مانند حوادث طبیعی و جنگ‌ها، خدمات شایان توجهی انجام داده‌اند.

واژه پرستار به معنای پرستنده؛ غمخوار و حافظ می‌باشد. و در فرهنگ لاتین پرستار از لغت Nutricious گرفته شده است كه به معنای پروردن؛ تغذیه كردن و پرورش دادن است. با توجه به این معنا هرگونه مراقبت و مواظبتی كه فرد از فرد دیگری اعم از بیمار یا سالم به عمل آورد پرستاری نامیده می‌شود. مجمع پرستاران كانادا (C.N.A )پرستاری را اینگونه تعریف می‌كند:

حرفه پرستاری در پاسخ به نیاز جامعه به وجود آمده است و در رابطه با سلامت انسان در طول زندگی ایده‌آل‌هایی را مد نظر دارد. پرستاران در جهت پیشبرد؛ حفظ و بازگرداندن سلامت و پیشگیری از بروز بیماری؛ تسكین دردها تلاش می‌كنند.

پرستاری حرفه‌ای پویا و حمایت‌گر است كه از قوانین اخلاقی خاصی پیروی می‌كند و ریشه آن مراقبت از بیمار یعنی مفهومی كه در چهار زمینه فعالیت آن(كار عملی؛ آموزش؛ مدیریت و تحقیق) نهفته می‌باشد.

در فرهنگ اسلامی و تعابیر قرآنی، آن هنگام كه پرستار برای یاری انسان نیازمندی تلاش می‌كند و نیازهایش را برمی آورد، ‌مثل آن است كه او را از مرگ رهایی بخشیده و بدین كار، موجبات خرسندی خداوند را فراهم كرده است؛ زیرا پرستاری كه با تلاش خویش جان مجروح یا بیمار ناتوانی را نجات می‌دهد و برای بهبودی وی فعالیت می‌كند، به یقین او را زنده كرده است.

در اواسط قرن نوزدهم (1858 میلادی) پرستاری به نام "فلورانس نایتینگل" در دنیای پرستاری قد علم كرد و شیوه پرستاری نوین را ابداء و پایه گذاری كرد. و انقلابی عظیم در تربیت و آموزش پرستاران ایجاد كرد. او هدف از انجام خدمات پرستار را قرار دادن بیمار در بهترین شرایط ممكن به نحوی كه طبیعت بتواند اثرات خود را اعمال نماید تعریف نمود. وی در سال 1860 اولین مدرسه پرستار نایتینگل را در بیمارستان سنت توماس تاسیس نمود.

رهبران پرستاری این حرفه را به عنوان یك علم و هنر تلقی كردند. با این وجود؛ تعریف حرفه پرستاری به مرور زمان تغییر كرده است. انجمن پرستاران آمریكا ( A.N.A. ) در بیانیه‌ای در سال 1995 پرستاری را تشخیص و درمان پاسخ‌های انسان به سلامتی و بیماری تعریف نمودند.


پرستاری در فرهنگ اسلامی

در فرهنگ اسلامی و تعابیر قرآنی، آن هنگام كه پرستار برای یاری انسان نیازمندی تلاش می‌كند و نیازهایش را برمی آورد، ‌مثل آن است كه او را از مرگ رهایی بخشیده و بدین كار، موجبات خرسندی خداوند را فراهم كرده است؛ زیرا پرستاری كه با تلاش خویش جان مجروح یا بیمار ناتوانی را نجات می‌دهد و برای بهبودی وی فعالیت می‌كند، به یقین او را زنده كرده است و هر كه فردی را زنده كند و به جامعه پر تلاش انسان‌ها باز گرداند، مثل آن است كه خدمتی شایان به همه مردمان كرده است. قرآن كریم در آیه 32 سوره مائده در این باره می‌فرماید: "و هر كس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، ‌چنان است كه گویی همه مردم را زنده كرده است.

باید تاریخ پرستاری در اسلام را از پرستاری حضرت فاطمه علیهاالسلام دانست. حضرت زهرا علیهاالسلام در جنگ احد از پدر بزرگوارش پرستاری نمود و با چهارده تن از زنان مسلمان از زخمی‌ها پرستاری كردند.

پیامبر گرامی نیز در این زمینه می‌فرماید: هر كس برای برآوردن نیاز بیماری بكوشد چه آن را برآورده سازد و چه نسازد، از گناهانش پاك می‌شود مانند روزی كه از مادر زاده شده است.

پرستاری از مجروحان و كمك به ناتوانان، در فطرت و نهاد هر انسانی وجود دارد كه حاكی از اهمیت آن در زندگی اجتماعی است. سیره رهبران الهی نیز همواره بر این بوده كه در میدان انجام كارهای پسندیده، گوی سبقت را از همه انسان‌ها بربایند و انسان كامل عصر خویش و الگو برای آیندگان باشند تا بدین ترتیب، بزرگ‌ترین مشوق انسان‌ها در عمل به نیكی‌ها گردند. یكی از كارهای نیك ،" پرستاری" از بیماران است و رهبران الهی نیز بدان همت می‌گماردند.


پرستاری در اسلام

آغاز پرستاری در اسلام با شروع جنگ‌های مسلمین و جهاد بوده است. در این جنگ‌ها؛ هم بانوان خاندان پیامبر صلی ‌الله علیه و آله و هم سائر زنان مسلمان در خدمت پرستاری سهیم بودند. و باید تاریخ پرستاری در اسلام را از پرستاری حضرت فاطمه علیهاالسلام دانست. حضرت زهرا علیهاالسلام در جنگ احد از پدر بزرگوارش پرستاری نمود و با چهارده تن از زنان مسلمان از زخمی‌ها پرستاری كردند.

دیگر پرستاران صدر اسلام عبارتند از: ام عماره(انیسه)؛ میمونه؛ رفیده؛ ام سلمه؛ ام عطیه و حضرت زینب كبرا علیهااسلام كه از پنج امام در زمان‌های مختلف پرستاری نمود.

زینب نقش نگهدارى از قیام خون بار حسینى را بر عهده داشت كه ‏قطعا اگر او این بار را بر دوش نمى‏گرفت، خون سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه پایمال مى‏شد و بسیار دشوار بود كه نهضت ابى‌عبدالله علیه السلام به مردم‏ اعلام و ابلاغ گردد و شاید بدون اسارت خاندان رسول الله و پیش‏تازى عقیله بنىهاشم علیهاالسلام در رسوا نمودن هیئت‏ حاكم، و تبلیغ او از انگیزه قیام برادرش، یزیدیان به هدف پلید خود نائل مى‏آمدند و نام رسول الله صلى الله علیه و آله را نه تنها از مناره‏هاى مساجد بلكه از تاریخ، پاك و محو مى‏كردند و این از نیّات ‏شوم آنان بود.


پرستاری حضرت یوسف (ع)

زمانی كه حضرت یوسف (ع) در زندان مصر بود،‌ به زندانیان خدمت می‌كرد. خدمات او به زندانیان به گونه‌ای بود كه توجه آنان را به سوی خود جلب كرد، ‌به طوری كه آن حضرت را از نیكوكاران می‌دانستند. در این مورد در تفسیر بخشی از آیه 36 سوره یوسف؛ "ما تو را از نیكوكاران قرار دادیم"؛ به نظر عده‌ای از مفسرین، حضرت یوسف (ع) در زندان از بیماران زندانی، پرستاری و نیازهای آنان را برآورده می‌كرد. به این دلیل او را از نیكوكاران می‌دانستند.


نُسَیبه، پرستار با ارزش

تاكید اسلام بر بزرگداشت كار پرستاری و سفارش به انجام آن، باعث شده بود كه بسیاری از اصحاب رسول خدا اعم از زن و مرد، به این كار اهتمام ورزند.

"نسیبه" یكی از زنان صدر اسلام است كه با پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت نمود. وی بیشتر روزها روزه دار بود و از عبادت خداوند غفلت نمی‌ورزید. این زن شجاع و با شهامت،‌ در جنگ‌های احد،‌ حنین، ‌حدیبه و یمامه شركت داشت و همواره مَشكی بر دوش می‌كشید و خورجینی نیز در برداشت و هر جا تشنه‌ای می‌یافت و یا ناله مجروحی را می‌شنید، ‌بی‌درنگ بر بالینش حاضر می‌شد. وظیفه او، ‌رساندن آب به سربازان و نیز مداوای زخمیان بود.


حضرت زینب، پرستار نهضت حسینى

حضرت زینب علیهااسلام در سال پنجم هجری از مادری چون فاطمه زهرا علیهااسلام متولد شد و در دامان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام پرورش یافت. یكی از سیره‌های عملی زندگی این بانوی الهی، پرستاری و دستگیری از حال بیماران و درماندگان بود. اتفاقات سختی كه در طول حیات سراسر مرارت بار ایشان رخ داد؛ همچون بیماری مادر بزرگوارشان، ضربت خوردن پدر، مسمومیت برادر و بالاخره حادثه بزرگ كربلا، زینب را به عنوان الگوی پرستاران معرفی كرد.

مادرم، ای كه هر روز و شب با اخلاق نیكویت، با دست مهربانت و با چشم دل سوزت به پرستاری از من همت می‌گماری و در ایام بیماری،‌ بی‌درنگ و سرگردان به دنبال التیامم می‌گردی و آسایش من را به همه دنیا ترجیح می‌دهی، این روز را به تو نیز تبریك می گویم،‌ ای پرستار بی توقع زندگی من.

پرستار بزرگ صحرای كربلا، در آن روز سخت، وظایف سنگینی به عهده داشت: تقویت روحیه مجروحان و خانواده شهدا، رسیدگی به بازماندگان و كمك به اطفال. هم چنین ایشان به مراقبت از حضرت سجاد علیه السلام نیز كه در بیماری شدید به سر می‌برد، مشغول بود.

حیف است زینب سلام الله علیها را تنها پرستار بیمار بخوانند زیرا پرستارى از بیمار یكى از كوچك‏ترین مسؤولیت‌‏هاى حضرت زینب سلام الله علیها بود، و هر چند پرستارى وظیفه سنگین و ارزشمندى است و پرستار متعهد باید با صبر و حوصله، تحمل هر نوع ناملایمات براى انجام خدمتش ‏بنماید و چنین كارى از عهده هر كس بر نمى‏آید ولى با این حال ‏مقام زینب كبرى سلام الله علیها، آن ‏قدر والا و عظیم است كه او را پرستار انقلاب حسینى باید بنامیم، زیرا این پرستارى به مراتب مهم‏تر و سرنوشت‏ سازتر از پرستارى بیمار بود. زینب نقش نگهدارى از قیام خون بار حسینى را بر عهده داشت كه ‏قطعا اگر او این بار را بر دوش نمى‏گرفت، خون سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه پایمال مى‏شد و بسیار دشوار بود كه نهضت ابى‌عبدالله علیه السلام به مردم‏ اعلام و ابلاغ گردد و شاید بدون اسارت خاندان رسول الله و پیش‏تازى عقیله بنىهاشم علیهاالسلام در رسوا نمودن هیئت‏ حاكم، و تبلیغ او از انگیزه قیام برادرش، یزیدیان به هدف پلید خود نائل مى‏آمدند و نام رسول الله صلى الله علیه و آله را نه تنها از مناره‏هاى مساجد بلكه از تاریخ، پاك و محو مى‏كردند و این از نیّات ‏شوم آنان بود.

عقیله بنىهاشم علیهاالسلام در پس آن مصیبت ‏بزرگ؛ آن چنان ‏بار سنگین پرچم ولایت را بر دوش گرفت و در برابر كفر ایستاد و سخنرانى كرد و حركت را در مردگان آغاز نمود كه از آن جا حركت توابین و دیگر حركت‏هاى اسلامى آغاز شد و تا امروز و فردا و فرداها، آثار این ‏حركت عظیم زینبى، هویدا است و به بركت این بانوى بزرگوار و قیام مباركش، هم‏ چنان بیرق‏هاى خونین عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم از ظالم، در سراسر جهان افراشته مى‏شود. زیرا زینب كبرى سلام الله علیها بود كه پیام ‏خونین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را به تمام نسل‏ها و عصرها رساند.


پرستاری در ایران

در سال 1294 شمسی نخستین آموزشگاه پرستاری در ایران گشایش یافت كه دوره آموزشی سه ساله جهت علاقه‌مندان این رشته برگزار می‌كرد. در سال 1314 در شهرهای تبریز؛ مشهد و شیراز آموزشگاه‌های پرستاری تاسیس شد. در سال 1320 آموزشگاه پرستاری دانشگاه تهران افتتاح شد. و در سال 1335 وزارت بهداری برای تدوین برنامه‌های آموزشی پرستاری از كارشناسان بین‌المللی پرستاری استفاده نمود و اولین كنفرانس بزرگ پرستاری را در تهران برگزار كرد.

از آنجایی كه نیروی انسانی تعلیم یافته پرستاری جوابگوی نیاز جامعه نبود در سال 1338 به منظور جبران این كمبود اولین آموزشگاه بهیاری تاسیس شد.

لازم به ذكر است هم اكنون تعلیم پرستاران با مهارت‌های روز پرستاری جهان تا مقطع دكترای پرستار در ایران انجام می‌گیرد. و همه ساله خیل مشتاقان به این سفید جامگان می‌پیوندند.


پرستار مهربان

در خاتمه شایسته است از پرستاران فداكار و بی‌توقعی یاد كنیم كه همواره از مهربانی و دلسوزیشان بهره‌مند بوده‌ایم؛ به مادرانی كه همواره در زندگی به شیر زنانی همچون زینب علیهاالسلام تاسی نموده‌اند تا در رویارویی با مصائب و دشواری‌های زندگی مرهمی بر دل‌های مجروحمان گذارند.

مادرم، ای كه هر روز و شب با اخلاق نیكویت، با دست مهربانت و با چشم دل سوزت به پرستاری از من همت می‌گماری و در ایام بیماری،‌ بی‌درنگ و سرگردان به دنبال التیامم می‌گردی و آسایش من را به همه دنیا ترجیح می‌دهی، این روز را به تو نیز تبریك می گویم،‌ ای پرستار بی توقع زندگی من.

 

طبیعت

 

 

 

آذربایجان شرقی - میانه - بنای پل دختر

این بنا در استان آذربایجان شرقی در شهرستان میانه با وسعتی حدود 6156 کیلومتر مربع در جنوب استان آذربایجان شرقی قرار گرفته است و ارتفاع آن از سطح دریا به 1100 متر می رسد . 

اهم آثار باستانی میانه عبارت است از پل دختر که در تاریخ 15 دیماه سال 1310 حت شماره 87 جزو آثار ملی به ثبت رسیده و نمونه ای از ژل های محکم و معتبر قدیمی است که تاریخ ساختمان اصلی آنرا باید متعلق به قرن 8 هجری قمری دانست . 

این پل بر سر راه زنجان به میانه در ژای ارتفاعات قافلانکوه بر ژهانی بستر قزل اوزن بقایای ژلی بر جا مانده موسوم به پل دختر که فاصله ی آن تا شهر زنجان حدود یکصد کیلومتر و از بستان آباد حدود یکصد و چهار کیلومتر است . 

ساختمان پل از سه دهانه تشکیل شده و از چنان تناسب و استحکامی برخوردار است که فروریختگی دهانه میانی آن عادی به نظر می رسد این دهانه در نیمه شب بیستم آذرماه سال 1325 به دست فرقه دموکرات آذربایجان به وسیله دینامیت خراب گردید و از آن روز به بعد هم چنان متروک ماند . سطح روگذر پل از عرض قابل توجهی برخوردار است و به گونه منظمی سنگ فرش شده است . این سنگ فرش ها و سطح روی پل چه نقشهایی که از عبور کاروانها و مسافران بر خود ثبت کرده اند و چه بسیار کسان با اهداف گوناگون و روزگار طولانی از روی این پل گذشته اند . 

دز این پل برای کاهش وزن بدنه و فشار وارد بر پایه ها تعدادی فضای خالی که اصطلاحا کوره پوش نامیده می شود و در قسمت بالا و روی ژشت بغل های پل در طرح منظور شده که در عین حال متعهادل ساختن سطح فوقانی پل و هم طراز کردن جاده را نیز سبب می شوند . 

در ضلع جنوبی پل و در میان پایه میانی آن کتیبه ای موجود است به خط نسخ برجسته در 6 سطر که متاستفانه عبارات آن از بین رفته و جز کلمات زیر چیزی از آن معلوم نیست . 

بسم الله الرحمن الرحیم .... الحمد الله ...الصلوه علی محمد ... الحاج محمد ..

 

 

 

کاروانسرا علی آباد قم

 

مجموعه یا کاروانسرای علی آباد  در شهرستان قم در گردنه ی علی آباد واقع شده است که در تاریخ 27 بهمن ماه 1378 شمسی با شماره 2583 در فهرست آثار ملی به ثبت رسید . 

این مجموعه شامل : 

کاروانسرا 

حمام 

کوشک ( در لعت به معنی خانه ی بزرگی در میان یک باغ ) 

یخچال 

قهوه خانه 

عمارت و باغ می باشد که در حال حاضر تنها بخش کوچکی از کاروانسرا ، بنام کوشک قابل استفاده است ، در ضمن این بنا با آجر و سنگ به دستور میرزا علی اصغر اتابک ( امین السلطان ) ساخته شده است . 

وقتی سیل راه کاروانسرای حوض سلطان را از میان برد ، راه جدید تهران – قم ساخته شد و در کنارآن مجموعه ی علی آباد شکل گرفت . ساختمان این کاروانسرا به سبک معمول دارای سه تالار ستون دار در سه گوشه ی بنا است . در هر یک ازاین تالا رها، سکویی بین چهار ستون وجود دارد .

از خصوصیا ت کاروانسرا این است که سر در آن به جای این که جلوتر از دیوارهای اطراف باشد ، عقب رفته و با ازاره های دالبری و ستون های کوتاه بالای دیوارها تزیین شده است . همچنین به جای ایوان اصلی ، یک عقب رفتگی در حیاط  وجود دارد و پشت آن تالار پذیرایی ساخته شده است . این سبک ساختمانی در خانه های کاشان و یزد معمول بود ولی نظیر آن در کاروانسراهای دیگر مشاهده نشده است . در گوشه ی بنا برج هایی به کلاه  فرنگی منتهی می شود . در حین اینکه شما را دعوت به تماشای تصاویری زیبا می نمایم ، خواننده ی محترمه را به خدای بزرگ می سپارم و سخن خود را به پایان می رسانم .

 

 

منابع :

راهنمای دیدنیهای ایران - عزت الله رکوعی  


 صفحات وبلاگ 

آذربایجان شرقی - میانه - بنای پل دختر تخت جمشید محله دزاشیب ( شمیران ) میبد ، کهن شهر کویری یادگاری های کهن (مجموعه تصاویر) ساختمان باغ فردوس ( تهران - شمیران ) بیوگرافی استاد عزت الله رکوعی بنای قیز قلعه سی ( جمکران ) کاروانسرا علی آباد قم دیداری از استان تهران مقابر برجی شکل در ایران (1) دیداری از شهر همدان

 


 لینکستان 

گاندو ( کروکدیل ایرانی ) جنبه های از اکولوژی رفتار در عقاب طلایی برنامه ی آموزشی موزه داراباد کرکس مصری با پروانه ها ( بخش اول ) علت کشتن محیط بانان از زبان اینانلو تشریح فیزیکی لاک پشت انوع آتشفشان ژئوتوریسم چیست ؟ سازند قم و پوشش جانوری منطقه غار علی سرد ( همدان ) عمر زمین در گذر زمان غار همه لون ( تهران - میگون ) زمین شناسی کوه های شمال تهران گیاه شکر تیغال انواع روباه در ایران شکار ( 1 ) برای آزادی طبیعت دوست سمندر لرستانی ، بخریم یا نخریم پناهگاه حیات وحش میانکاله روش های دفاع از خود مقابل خرس چگونه از رودخانه عبور کنیم ؟ مدیریت اکوتوریسم 1 مارمولک چشم ماری دریاچه ی شورابیل ( اردبیل ) تاریخچه و تشریح فیزیکی لاک پشت ها مواد غذایی و کویر هتلی زیبا در قلب کویر ایران مار گزیدگی و مار های ایران معرفت حیوانات ! بی معرفتی انسان ها (1) چگونه در طبیعت زنده بمانیم 1 عشایر ایران ( اینانلو ها و ...) نخستین فاتح اورست که بود ؟ گربه جنگلی ایرانی ( در خطر انقراض ) تالاب هورالعظیم ( خوزستان ) عکاسی در طبیعت(1) رودک عسل خوار ( بلوچستانی ) دریاچه ارومیه ( رضائیه ) دریاچه آوان ( قزوین ) عقاب طلایی فک دریای کاسپین ( در معرض انقراض ) دریاچه گهر (لرستان ) اخبار کانون تحقیقاتی طبیعت و تمدن اکوتوریسم لاک پشت های خلیج همیشه فارس آنالیز صعود به قله توچال منطقه حفاظت شده ورجین یوز پلنگ ایرانی و رد پای آن بیماری سفیدک ( مخصوص ماهیان ) پارک ملی سرخه حصار ابزار ها ی سنگی انسان های اولیه موزه ی حیات وحش ایران ( داراباد ) تاریخ قوشبازی ( تربیت پرندگان شکاری )

 


 بخش ها  

اخبار طبیعت وبلاگ محیط بان وبلاگ تاکسیدرمی وبلاگ تالاب هورالعظیم مرجع حیات وحش ایران بخش ارسال مقالات شما موسسه نشنال جئوگرافیک سایت کویر و بیابان های ایران بازدید آنلاین از موزه ی پارک پردیسان شرکت خدمات مسافرتی آدین گشت بخش عضویت در کانون طبیعت و تمدن بخش آثار باستانی کانون طبیعت و تمدن بخش مستند سازی کانون طبیعت و تمدن آخرین زمین لرزه ها در ایران حتی 2 ریشتر سایت موزه ی طبیعت و حیات وحش داراباد

 

کانون تحقیقاتی طبیعت و تمدن

آ

 

در این قسم سعی بر آن است که خواننده ی محترم را با فعالیت های کانون آشنا سازیم :

         

1 -   آغاز و شروع ساخت مستند سرزمین ما ( میراث البرز )    

                                         

2- اهدا یک ترم تای برای تاکسیدرمی به موزه ی تاریخ طبیعی داراباد که  به علت عدم آگاهی دیگر اشخاص جان خود را از دست داده بود . 

 

       

3- ایجاد تالار تخصصی مستند سازی از حیات وحش ( طبیعت و تمدن )  

 

 

تحقیق

 

 

 

 

طبیعت و سرشت آدمی

در طی قرون متمادی ، اذهان بسیاری از متفکران معطوف به شناسایی ذات بوده است و در تاریخ فلسفه ، تعاریف بسیار متنوعی از طبیعت و ذات انسان ارائه شده است . ابهام آمیز و پر رمز و راز بودن حقیقت انسان از یکسو و فقدان یک روش شناخت متفن و معتبر از سوی دیگر ، مایه ی تحیر و سردر گمی اندیشمندان شده است .

پیچیدگی خاص این مسأله ، عکس العمل ها و بازتابهای گوناگونی را در پی داشته است . آن دسته از کسانی که شناخت طبیعت انسان را امری امکان پذیر می دانسته اند ، به ارائه تعاریف گوناگون از انسان پرداخته اند . در هر یک از این تعاریف ، معمولاً بر ویژگی و صفت خاصی از انسان تکیه شده و هویت انسان بر مدار آن ویژگی تعریف شده است . برخی از متفکران ، در عین اعتقاد به وجود ذات مشترک برای انسانها ، به عجز خویش در شناخت و تعریف آن اعتراف کرده اند . از نظر آنها انسان موجودی ناشناخته ، معما گونه و چند پهلو است . بنابراین ، هرگونه تلاشی در راه شناخت حقیقت انسان ، تنها منتهی به شناختی ناقص از بعدی از ابعاد وجود او خواهد شد. تمام تعاریفی که از انسان شده ، موهوم است و نه علم و نه متافیزیک ، هیچ کدام قادر به درک و حل معمای انسان نیستند .[1]

رفتار گرایان مانند واتسن واسکینر معتقدند : انسان دارای خنثی می باشد و ذاتاً خوب یا بد نیست ؛ بلکه محیط او را می سازد.

اگزیستانسیالیست مانند سارتر می گویند : انسان ، اساساً خوب یا بد نیست و هر عملی که انسان انجام می دهد ، بر جوهر سرشت او اثر می گذارد .از این رو ، اگر همه آدم ها خوب باشند ، سرشت انسان نیز خوب است و به عکس.

انسان گرایان مانند مازلو و راجرز می گویند : انسان ، استعداد خوب بودن و خوب شدن را دارد و اگر نیازهای اجتماعی یا تصمیم های نادرست او دخالت نکنند ، خوبی او ، خود را نشان خواهد داد .

رمانیست ها مانند رسو نیز معتقدند : انسان از بدو تولد ، صاحب یک خوبی طبیعی است و هر عمل بدی که انجام می دهد ، ناشی از شرایط اجتماعی مخرب است ، نه ناشی از چیزی در ذات خود او .

عده ای دیگر معتقدند که هر چند انسان مورد تکریم خداوند است ، اما با این اوصاف ، ذاتی انسان هستند و نه عارض بر او ؛ زندگی ؛ اجتماعی و محیط ، این اوصاف را در او ایجاد نمی کنند ؛ بلکه او این گونه آفریده شده است . اینان ، علاوه بر آیات قرآن ، سیر تاریخ طبیعی انسان را گواه مدعای خود می دانند و می گویند : تاریخ نشان می دهد که پرونده انسان ، پر از سیاهی ، تباهی ، کج روی و مخالفت و عصیان در برابر حق می باشد.

برخی دیگر از متفکران از اساس منکر وجود طبیعت و ذات مشترک انسانی شده اند . به عنوان مثال « ارتگا ای گاست » می گوید:

علوم طبیعی در مقابل واقعیت شگفت انگیز حیات انسان ،‌سرگشته می مانند. علت اینکه پرده ی اسرار انسان کنار نمی رود ، این است که شاید انسان یک چیز نیست و سخن گفتن از طبیعت انسان ، دروغ گفتن است. انسان فاقد چیزی به اسم طبیعت و سرشت است.[2]

یاسپرس از متفکران معروف اگزیستانسیالیزم ، نمونه دیگر از این اندیشمندان است . وی از مخالفان انسانشناسی متداول است؛ زیرا اعتقاد به تحرک و تداوم انسان داردو تشکیل و بنای هرگونه تعریفی از انسان ارائه می دهد ،موضوع تحقیق و تعریف او یعنی انسان ، تغییر می یابد و انسان شناس متحیر می ماند که چگونه از عنصری مانند انسان که سراسر ابهام و تحرک است و غیر قابل شناخت ، تعریفی دقیق و ثابت و علمی ارائه دهد.[3]

1.مراد از طبیعت

زمانی که از طبیعت و سرشت یک حیوان سخن می گوییم ، به ویژگی ها و مختصات ظاهری او توجهی نداریم ؛ زیرا کاملاً واضح است که حیوانات مختلف به لحاظ شکل ظاهری تفاوتهای آشکاری با یکدیگر دارند ، علاوه بر اینکه برخی گونه های حیوانی در برخی جهات جسمی و ظاهری ، شباهتهایی با یکدیگر دارند . به هر حال ، این تفاوتها و شباهت های ظاهری نمی تواند معرف طبیعت و سرشت یک حیوان باشد.

از امور ظاهری که بگذریم ، هر نوع از انواع حیوانات از غرایز مشترکی نظیر غریزه ی حفظ و صیانت ذات ، شهوت و تولید مثل برخوردار است . این غرایز مشترک ، میان همه ی حیوانات نیز نمی تواند معرف طبیعت ویژه ی هر نوع حیوانی باشد .ساختمان وجودی و ذاتی هر نوع حیوانی ، به گونه ای است که رفتارها و صفات خاصی را اقتضا می کند و باعث می شود که به طور طبیعی و غیر اکتسابی ،‌این رفتارها و خصوصیات از همه ی افراد آن نوع بروز و ظهور پیدا کند.

از این نظر ، انسان نیز دارای خصوصیلات و ویژگیهای مختص به خود در مقایسه با سایر موجودات است و در نتیجه ، نوعی متفاوت از سایر حیوانات ونوعی حیوان است ، به مقصود خود درباره ی « طبیعت انسان » نزدیک نشده ایم . مراد از اینکه انسان دارای طبیعت و ذات ویژه ای است، اثبات این نکته است که انسان دارای پاره ای خصوصیات «فرا حیوانی » است و این ویژگی های فرا حیوانی ، به طور مشترک در میان همه ی افراد بشر یافت می شود.

از آنجا که ذلت و طبیعت به نحوه ی خلقت و خصوصیات طبیعی یک موجود مربوط می شود .

میدان جستجوی خصوصیات مشترک غیر اکتسابی « فراحیوانی» ، دستگاه ادراکی و احساسی بشر است. اگر بتوان اثبات کرد که انسانها از شناخت و ادراکات خاص و همچنین از گرایشها و تمایلات ویژه ایب برخوردارند که سایر حیوانات از داشتن آنهامحرومند ؛ در این صورت ، وجود طبیعت مشترک ویژه و فراحیوانی انسان اثبات می شود.

سرشت انسانی ، در صورت واقعیت و موجودیت داشتن ، حقیقتی خواهد ب.د که از بدو خلقت ، انسان را همراهی می کند . در جای خود ثابت شده است که بسیاری از آگاهیها و احساسات و انگیزه های آدمی ، از بدو خلقت او را همراهی نمی کند ،‌بلکه به تدریج رشد و شکوفایی می یابند . بنابراین ، دلیلی وجود ندارد که معتقدان به وجود طبیعت و ذات انسانی ، بر فعلیت ادراکات و گرایشهای فراحیوانی انسان در بدو خلقت او تاکید داشته باشند.

مقصود از طبیعت و سرشت نسانی ، مجموعه ای از استعدادها - اعم از جسمانی و روانی – و برخی فعلیتهاست که پیش از تاثیر محیط مادی و اجتماعی و به طور غیر اکتسابی در انسانها موجود است . وجود این استعدادها ، سبب می شود که انسانها در مقابل برخی از تاثیرات محیط کم و بیش از خود مقاومت نشان دهند. این استعدادها و خاصیتهای آغازین ، از ثبات و پایداری نسبی برخوردار استو در افراد نوع انسان ، به طور عام و تا حد زیادی به طور یکسان ، موجود است . این طبیعت در طول تاریخ یا اصلاً تغییری نکرده و یا دست کم تغییر چندانی نیافته است.

2. روش شناخت طبیعت انسان

شناخت تفصیلی ادراکی ، قابلیتها ، انگیزه ها و تمایلات ویژه انسانی ، راه صحیحی در ک زمینه ها و استعدادها و فعلیتها است که سازنده ی طبیعت انسان است.

ضرورتی وجود ندارد که در میان روشهای پیشنهاد شده جهت شناخت سرشت انسان ، عبارتند از : روش مشاهده و تجربه ، درون بینی روانشناختی ، تتبع تاریخی ، روش عقلی و مدد گرفتن از متون دینی .

مشاهده ی رفتار افراد انسانی و مراحل رش و یادگیری در کودک و بررسی و پژوهش تجربی در جنبه های روانشناختی و زیست شناختی انسان ، اطلاعات مفیدی در زمینه ی ویژگی های تجربه پذیر انسان در اختیار او می گذارد.

مارکسیستها با اتکا به عغریزه ی اقتصادی بیشتر ، انسان را با حیوانی اقتصادی معرفی می کنند ، فروید بر غریزه ی جنسی به عنوان عامل اصلی تشکیل دهنده ی هویت و شخصیت هر فرد تکیه می ورزد و رفتارگرایان ، انسان را حیوانی با قدرت یادگیری بالا تعریف می کنند .

روش « درون بینی » دریچه ای است که ما را به حیات درونی انسان هدایت می کند و بر اساس آن ، به درکی حضوری و بیواسطه از احساسات و ادراکات و عواطف خود نایل می شویم و با تعمیم این درک به سایر انسانها ، می توانیم ذت  چهره ی حقیقی انسان را در آینه درک درونی ترسیم کنیم ؛ اما جامعیت چنین روشی مورد انتقاد و خدشه واقع شده است. ارنست کاسیرر در این روش می گوید:

بدون توسل به روش درون بینی و بدون آگاهی حضوری بیواسطه به احساسات و عواطف و ادراکات و افکار ، نمی توان حوزه ی علم روانشناسی انسان را معین کرد.طریقه ی درون بینی، فقط آن بخش کوچکی از زنگی انسان را روشن می کند که تجربه ی فردی قادر به ادراک آن است و هیچ وقت نخواهد توانست بر میدان فراخ کلیه پدیده های انسانی دست یابد . حتی اگر موفق به جمع آوردن و امیختن تمام اطلاعات بشویم ، باز تصویری بسیار فقیرانه و بسیار گسیخته از طبیعت انسان خواهیم ساخت.

روش عقلی صرف ، اگرچه ما را به ذات مجرد و ماورای مادی انسان رهنمون می شود؛ اما همه خصوصیات و قابلیتها و ویژگیهای این نفس مجرد ، در دسترس شناخت عقل نیست . به مدد براهمین عقلی ، اصل جوهر روحانی انسان و ان دسته از ویژگیهایی که دلیل بر غیر مادی بودن نفس است آشکار می شود ، نه همه ی خصوصیات ذاتی مشترک میان انسانها.

واقعیت این است که شناخت گسترده و جامع از طبیعت بشر ، جز با استفاده از کلیه ی روشهای موجود میسر نیست و نمی توان تنها با تکیه به یک روش به شناختی قابل ؟؟؟؟؟؟//

3. آثار و نتایج وجود طبیعت مشترک

اعتقاد به وجود سرشت و ذات مشترک در انسانها، مبنای نظری مناسبی را برای برخی از بحثها و نظریه های مهم به وجود سرشت و ذات مشترک در انسانها ، مبنای نظری مناسبی را برای برخی از بحثها و نظریه های مهم علمی و فلسفی فراهم می سازد. این تناسب و سازگاری ، به دو صورت جلوه می کند . در برخی موارد،‌ تنها با اعتقاد به وجود طبیعت مشترک است که می توان به محتوای آن ظریه التزام و اعتقاد داشت ، گویی آن نظریه از فوع و لوازم چنین اعتقادی است؛ و در برخی موارد دیگر ، پذیرش ذات انسانی مشترک ، مبانی موجه تر و معقولتری برای اعتقاد به یک نظریه را بر مبانی دیگری نیز می توان استوار کرد، مبانی ای که ضعیف تر و کمتر قابل دفاع هستند.

اگر انسانها دارای ذات و حقیقت مشترکی نباشند و اساساً چیزی به نا انسانیت در کار نباشد، این مکاتب نخواهند توانست از عینیت و در عین حال ، اطلاق قضایای اخلاقی دفاع کنند.

4. انکار طبیعت مشترک

آن عده از متفکران که طبیعت مشترک انسانی را رد می کنند ،مخالفت و انکار خویش را با توجه به ویژگی خاصی از حیات انسانی و برجسته و شاخص دانستن آن ، توجیه می نمایند . برخی علت فقدان ذات مشترک را در خصلت اجتماعی بودن انسان جستجو می کنند و گروهی دیگر ، اختیار و صاحب اراده ی آزاد بودن انسان را مانع اعتقاد به ماهیت مشترک داشتن انسانها می دانند و عده ای دیگر ، تاریخی بودن انسان را عامل سیال بودن ذات و هویت او می شمارند . در اینجا به طور اجمال و گذرا ، پاره ای از این دیدگاههای نظری خواهیم کرد.

1-4. اصالت اجتماعی

همانطور که قبلاً اشاره شد، معتقدان افراطی اصالت اجتماع ، کلیه شوؤن فردی انسان را تابع جامعه و مقتضیات آن می دانند و به هیچ گونه ویپگی ذاتی که در خارج از ظرف اجتماع ، در انسان شکل گرفته باشد اعتقادی ندارند.

«مارکس» و «دورکهیم» را بایدئ دو تن از افراد شاخص این نحله ی فکری قلمداد کرد. از نظر مارکس ، چیزی به نام ماهیت انسانی ثابت وجود ندارد و افعال و آرا و نظریات و خلقیات و ... همگی نتایج و مظاهر اوضاع و احوال جامعه شوؤن آن اعم از فرهنگ و هنر و مذهب ، مبتنی بر شکل تولید و روابط اقتصادی حاکم بر جامعه است، بنابراین ، یگانه عامل اساسی سازنده ی هویت انسانی هر فرد را باید در روابط اقتصادی جامعه او دانست ؛ و به دلیل اینکه روابط اقتصادی دربستر زمان متحول می شوند ، می توان گفت هویت انسانی ، امری سیال و غیر ثابت است و امری واقعی  و ثابت و مشترک به نام طبیعت انسانی به طور مستقل و خارج از ظرف اجتماع نداریم و آن انسانیتس ی که در ظرف اجتماع شکل می گیرد ، امری نسبی است و بر حسب جوامع مختلف متفاوت است.

انسان از نظر دورکهیم انسان نیست ، مگر آن که متمدن باشد و تمدن تنها در ظرف اجتماع به دست می آید و در خارج از ظرف اجتماع ، حیوانی بیش نیست.[4]

2-4- اگزایستانسیالیزم

توجه این مکتب به روان و درون انسان یا در اصطلاح به « وجود » اوست. به نظر این مکتب ، هیچ انسانی بدون کوشش نمی تواند انسان باشد ، یعنی انسان حقیقی به شکل طبیعی وجود ندارد ، بلکه هر فرد انسانی ، خود انسانیت خویش را می سازد.

« ژان پل سارتر» منکر چیزی به نام طبیعت انسان است و مانند سایر اگزیتانسیالیستها از بیان گزاره های کلی درباره ی انسان ابا دارد . از نظر وی ، وجود انسانها مقدم بر ماهیت آنهاست . او می گوید ما انسانها برای هیچ هدفی خلق نشده ایم ، بلکه فقط می دانیم که وجود داریم ، پس باید تصمیم بگیریم که از خود چیزی بسازیم و در این ساختن خویش و شکل دادن به ماهیت انسانی خود ، خود کاملاً آزاد و مختاریم .[5] لاندمان در این زمینه می نویسد :

«من» برای مکتب اگزیستانسیالیزم ، به هیچ وجه یک واقعیت عمومی نیست . در هر انسان تعداد فراوانی من وجود دارد. در انسان همواره«من»های متعددی با خواهشها و تمناهای مختص به خود متولد می شوند و. با تولد «من» دیگر می میرند و من راستین را در این تولد و مرگ پی در پی و مداوم «من های » عوضی ، فرصتی برای ظهور نیست . وظیفه انسان است که به وجود یک من راستین و یک خود بودن در خویشتن آگاه گردد و ظهور من های دروغین را متوقف سازد.[6]

شهید مطهری نیز در باب تلقی اگزیستالیستها از خود و من می گوید :

خود حقیقی انسان این است که هیچ خود نداشته باشد . هر خودی که شما برای انسان فرض کنید ؛برای او طبیعت و ماهیت و سرشت فرض کرده اید . اصلاً انسان یعنی آن موجود بی سرشت و بی ماهیت.[7]

دلیل مخالفت این مکتب با طبیعت انسانی و وجود هر نوع سرشتی در انسان ٰ تاکید فراوان آنها بر آزادی و اختیار اوست . به قول سارتر « ما محکوم به آزاد بودنیم وی هر یک از جنبه های حیات روانی ما رادی و اختیاری است و ما در برابر آنها مسئولیت داریم . اگر من غمگین هستم ، به دلیل این است که من انتخاب کرده ام که خودم را غمگین نمایم. سارتر در کتاب طرحی درباره ی تئوری هیجانات می گوید : ما مسئول هیجانات خود هستیم ، زیرا آنها شیوه هایه هستند که ما انتخاب می کنیم تا بر اساس آنها نسبت به دنیای اطراف خود عکس العمل نشان دهیم.[8]

3-4- تاریخی بودن انسان[9]

برخی از اندیشمندان بر این باورند که انسان دارای ذات و جوهر ثابتی نیست ، بلکه او در طول تاریخ متحول و متغیر می شود و آدمی دارای سرشت و طبیعت نا متعین است. واقعیت انسان ، در حکم تصویرهای پایان ناپذیری است که بر دیواره های زمان یکی پس از دیگری ظاهر می شوند . هیچ تصویر معینی نمی تواند نمایانگر ذات انسان باشد. محتوا و کیفیت هر تصویر را تصمیمات تاریخی او دارد. به قول «نیچه» فیلسوف آلمانی :«انسان حیوانی است که هنوز شناسایی نشده است ».

انسان اکنون اگرچه مالک تمدن و فرهنگ و هنری است که میراث او را تشکیل می دهند ، ام ای نمالکیت و دارایی او را برده و تابع خود نمی کند ، بلکه انسان آزاد است و می تواند به خود اگاهی بیشتری دست یابد و ذات و جوهر خود را تغییر دهد . انسان قدرت و خلاقیت تغییر ذات و ماهیت خود را دارد، زیرا هیچ ذات و طبیعت ثابت وتعیین شده ای برای انسان وجود ندارد . انسان گریزی از تاریخی بودن ندارد و تمامیت و کلیت انسان ،‌همانا تاریخ اوست. بنابراین ، با نگرش  به انسان درمقطعی خاص از تاریخ نمی توان درباره ی ذات انسان (تمامیت و کلیت او )داوری کرد و چیستس او را بیان کرد.

هریک از این سه دیدگاه ، مبنی بر انکار وجود طبیعت مشترک بر مبانیو پیش فرض های مختص به خود مبتنی هستند ، که در جای خود باید آن مبان مورد نقد و بررسی قرار گیرد و در این مختصر، تنها می توان به برخی نقاط ضعف این دیدگاهها اشاره ای گذرا داشت . پیش از هر چیز به نظر می رسد که منکران سرشت مشترک ، تلقی خاصی از طبیعت و سرشت را مورد انکار قرار داده اند. آنها اعتقاد به  وجود طبیعت مشترک انسانی را مرادف با «ذات گرایی » دانسته اند ؛ حال آنکه می توان به وجود سرشت مشترک انسانی اعتقاد داشت ، بی آنکه این اعتقاد به ذات گرایی منجر شود.

ذات گرایی ، بر آن است که هر شی دارای ذات و ماهیتی خاص است. این ماهیت ، مسیر رشد و اهداف از پیش تعیین شده ی ویژه ای را داراست و سرنوشت ثابت و مشخصی را دنبال می کند.

نقطه ی مشترک هر سه دیدگاه یاد شده ، آن است که انسان دارای جهت و مسیر ثابت و تغییر ناپذیر در جریان رشد و شکوفایی نیست ، اگرچه در چگونگی شکل گرفتن مسیرهای مختلف در انسان با یکدیگر اختلاف نظر دارند و برخی آن را معلول گوناگونی جوامع و برخی دیگر تابع انتخاب و اراده ی آزاد انسانها می دانند.

در مراحل خاصی از حیات انسانی ، براثر این استعدادها ادراکات نظری خاصی در انسان شکوفا می شود و او را بد استنباط و استنتاج عقلی قادر می سازد. برخی از این استعدادها ، به جنبه عملی و اخلاقی انسانها مربوط می شود؛ بنابراین ، در انسانها کم کم به طور طبیعی وجدان اخلاقی بیدار می شود و خوب و بد افعال را فهم می کند . گرایشهای خاصی نیز در همه آدمیان علی رغم شدت و ضعف آنها موجود است ، که اینها همه از وجود مشترکاتی ذاتی و سرشتی در انسانها حکایت می کنند.

پیروان اصالت اجتماع ، بر نقش بنیادین جامعه در ساختن هویت انسانی هر فرد تأکید کرده اند . پذیرش اصل وجود چنین و شأنی برای جامعه- صرف نظر از افراطی که در این زمینه شده است – با پذیرش وجود ذات و طبیعت انسانی به معنایی که شرح دادیم هیچ منافاتی نخواهد داشت ؛[10]همچنان که اعتقاد به توانایی اراده و حق انتخاب انسان در تغییر اعمال و رفتار انسانی و جهت دهی به مسیر زندگی فردی ، با اعتقاد به وجود طبیعت مشترک به معنای مورد نظر قابل جمع است.

در مقام بررسی و ارزیابی اگزیستانسیالیزم، معمولاً بر افراط آنان درباره ی شأن و منزلت انتخاب و اراده ی آزاد خرده گرفته می شود . آنها به طور اغراق آمیزی معتقدند که اگر انسان بخواهد که خود شخصیت و هویتش را بسازد و خود را تا حدی شیء بودن تنزل ندهد ، هیچ چیز نم تواند مانع او باشد. در کنار اراده و اختیار آدمی ، هیچ عامل دیگری را نمی توان سازنده ی هویت و شخصیت انسان دانست؛ بنابراین ،‌مسائل وارثتی و ژنتیکی ، جبر و فشارهای اجتماعی ، عوامل جغرافیایی و محیطی ، عنصر تعلیم و تربیت ،‌ناخودآگاه و مسائل روانی انسان ، هیچ کدام تأثیر اساسی در هویت انسان ندارند و اراده ی انسان می تواند بر همه ی این عوامل فائق آید. البته در صورتی که آدمی خود نخواهد سازنده ی شخصیت خویش باشد و به مرتبه ی شیء بودن تنزل پیدا کند ، عواملی که برشمردیم سازنده ی هویت او خواهند بود.

درباب نگاه تاریخی به انسان ، شایان ذکر است که اعتقاد به سرشت مشترک ، اندیشه ای است که با تحولات فرهنگی و اجتماعی بشر در طول تاریخ سازگار است . این واقعیت که هنر، ادبیات و روابط اجتماعی ،‌روابز اقتصادی و به طورکلی فرهنگ فرهنگ و تمدن بشری در حال تحول است ، اگرچه ذات گرایی را نفی می کند . اما هرگز سیال بودن حقیقت انسان و عدم وجود امور ذاتی و طبیعی را ثابت نمی کند. بنابراین، از نظر منطقی تنها  نتیجه ای که از واقعیت تاریخی می توان گرفت ، آن است که انسانها در طول تاریخ از حیات درونی متحد و یکسانی برخوردار نبوده اند ؛ اما از این مقدمات نمی توان از حیات درونی متحد و یکسانی برخوردار نبوده اند ؛ اما از این مقدمات نمی توان نتیجه گرفت که انسانها دارای هیچ جهت مشترک ذاتی نیستند.

5. ادله اثبات طبیعت مشترک

خلقت ویژه و جنبه های فراحیوانی انسان را می توان در دو بعدئ ادراکی و گرایشی او جستجو کرد. این جستجو ، هم به مدد متون دینی امکان پذیر است و هم به کمک عقل و تجربه . در اینجا نخست این خلقت ویژه به کمک روش غیر دینی مورد بررسی قرار می گیرد.

1-5- دستگاه ادراکی مشترک

انسان دارای دستگاه شناخئتی و ادراکی ویژه ای است. به کمک این دستگاه ادراکی ، انسان به قیاس و استنتاج می پردازد و میتواند به کمک معلومات قبلی خود ، به معلومات جدیدتری برسد و استنتاج کند. ادراک عقلی و استنتاجی بشر ، بر تعدادی قواعد و اصول استوار است.تابع اصول و قوانین خاصی است که بشر به طور طبیعی و بدون آنکه به طور تفصیلی و صورتبندی شده به آن واقف باشد ، آنها را در استدلال های خویش مراعات می کند .

شناختهای ارزشی  و اخلاقی بشر نیز ، زمینه مساعدی برای ثبات سرشت مشترک فراهم می سازد . تجارب و مشاهدات فردی و تتبع تاریخی در آثار گذشتگان ، حاکی از وجود باورهای اخلاقی مشترک در میان انسانها است. این واقعیت چندگانه تحلیل و تفسیر شده است.

برخی از اندیشمندان نظیر «امانوئل کانت» این قضایای را فرامین «عقل عمل محض » می دانند ،‌ که گاه از آن به حس اخلاقی یا وجدان اخلاقی تعبیر می شود . بر این اساس ، انسانها همگی از قوه و ستعداد اخلاقی  خاصی برخوردارند که پس از شکوفایی خود، احکانی «ما قبل تجربه» خواهد داشت ؛‌یعنی تجربه و حس و تعلیم بیرونی و اثر محیط ، هیچ کدام در شکل گیری این قضایا سهیم نیستند ، بلکه انسان به طور طبیعی و ذاتی و به دلیل داشتن عقل عملی محض یا وجدان اخلاقی ، دارای چنین احکام و قضاوتهای ارزشی می باشد.

اینکه انسانها دارای چنین ادراکات ارزشی مشترک هستند ،‌ شاهدی بر وجود استعدادها و زمینه های اخلاقی مشترک در انسانهاست. چه صدور این احکام کار عقل نظری باشدو چه کار قوه ای دیگر به نام عقل عملی یا وجدان اخلاقی، در هر دو صورت ، اینکه انسان ساختمان و خلقتی ویژه دارد و دارای جنبه های فراحیوانی است ، اثبات می گردد .*****

2-5- دستگاه گرایشی مشترک

وجود گرایشها و تمیلات فراحیوانی عام و مشترک در میان انسانها ، دلیل دیگری بر وجود طبیعت و سرشت مشترک انسانی است. طلب علم ، حقیقت جویی ، فضیلت خواهی ، کمال طلبی و میل به پرستش ، نمونه هایی از این نوع گرایشها هستند . این گرایشها اصیل و فطری هستند و معنای اصیل و فطری بودن آنها این است که روح هر انسانی ملازم و همراه با این تمایلات است.

علم طلبی و گرایش به زیبایی ، دو نمونه از این گرایشهای ذاتی هستند که به خوبی می توان مطابقت شاخصه های سه گانه ی فوق را در آنها مشاهده کرد .

میل فطری بشر به دانستن و آگاهی . احاطه یافتن به حقایق هستی ، از اون کودکی در انسان بروز می یابد . نیروهای متنوع ادراکی بشر ، ابزارهای مفیدی برای تشباع این خواست فطری انسان می باشند.

گرایش به زیبایی ریشه در ذات و طبیعت انسان دارد. تمامی آفرینشهای هنری بشر در طول تاریخ ، ناشی از این حس زیبا شناختی اوست . اختلاف نظرها و تفاوتهای متعارف در تعریف زیبایی و تشخیص اشیای زیبا ، تعریف و تشخیص زیبایی هیچ کدام با ذاتی بودن اصل این گرایش منافاتی ندارد.

کلمه ی فطرت به معنای خلقت ویژه و ابتدایی است ، یعنی آن اموری که انسان ابتدائاً و ذاتاً و به طور ذاتی و غیر اکتسابی یک موجود زنده ، از کلملاتی نظیر ذات ، طبیعت ، غریزه و فطرت استفاده می شود و درباره ی اشیای بی جان ، صرفاً از واژه ی ذات یا طبیعت استفاده می شود.

واژه ی فطرت مختص انسان است ؛ مثلاً گفته می شود : انسان فطرتاً کمال طلب است . مختص بودن به کار گیری واژه فطرت درباره ی انسان ، مانع از بکار گیری واژه های غریزه و طبیعت راجع به او نیست.

در آیه 30 سوره ی روم ، با صراحت به وجود نوعی فطرت الهی در انسان تصریح شده است ؛ یعنی انسان با نوعی از جبلت و سرشت و طبیعت آفریده شده است ، که برای پذیرش دین آمادگی دارد. انبیا در دعوت انسانها به توحید و پرشتش خداوند ، به موجوداتی بی تفاوت روبه رو نبوده اند ، بلکه در ذات و سرشت انسان ، تمایل و کششی به سمت توحید وجود دارد.

وعلی (ع) فرمود :

یکتا دانستن پروردگار  مقتضای فطرت انسانی است.

 

4-5- مراد از فطرت الهی بشر

درباب فطری بودن  توحید ، سه نوع نظریه وجود دارد . نظریه اول اینکه تصدیق وجود خداوند و شناخت حصولی او ، فطریبشر است . فطری بودن در اینجا به معنای فطرت عقل و دستگاه شناختی و ادراکی انسان است.

نظریه دوم به علم حضوری و شهودی بشر نسبت به خداوند اعتقاد دارد. طبق این دیدگاه ، همه انسانها به درجات مختلف از معرفتی حضوری نسبت به خداوند برخوردارند . نظریه سوم ، فطرت الهی انسان را مربوط به فطرت دل و گرایشهای انسان می داند و بر اساس آن ، انسان بر حسب ساختمان روحی خاص خویش ، خداجو آفریده شده است.

مقدمتاً باید دانست که در معلومات فطری سه اصطلاح وجود دارد:

1.     معلوماتی که در اولین مرتبه پیدایش وجود انسان ، به همراه وی پیدا می شود.

2.     قسمتی از معلومات بیهی گکه در منطق فطریات ، نامیده می شوند ؛ مانند اینکه عدد چهار زوج است.

3.     معلوماتی که فطرت ، یعنی آفرینش ویژه ی انسان ،‌او را به سوی آنها هدایت خواهد کرد؛

مانند اینکه اگر انسان کمترین توجهی پیدا کند، خواهد فهمید که از هر جهت به بیرون از خود نیازمند و محتاج است و سایر اجزای جهان نیز مانند وی به بیرون از خود نیازمندند. پس به ناچار نیازمند وجودی است که خود از هر جهت بی نیاز می باشد و همه نیازها را بی واسطه یا با واسطه رفع می کند و آن خداست... به زبان شرع ، اینگونه افکار، معلومات فطری نامیده می شود ... انسان معلومات فطری به معنای اول ندرد و از حکمات و فلاسفه ما نیز کسی چنین ادعایی نکرده است . دین و خداشناسی جزء معلومات فطری به اصطلاح سوم می باشد ولاغیر.

تصور اول نادرست می نماید ، زیرا در طول تاریخ سیر اندیشه ، به وضوح شاهد استدلالها و براهمین حکما و فلاسفه و دیگران بر وجود خداوند بوده ایم و این مطلب ، نشانگر بدیهی نبودن وجود خداوند از نظر عقلی و نظری است.

تصور دوم کاملاً بر حق و درست است، اما نمی توان مراد آیه ی 30 سوره ی روم از فطرت الهی انسان را به اینگونه معرفت حصولی ، به شناخت خداوند منحصر نیست و در بسیاری از امور چنین است که اگر انسان بیدیشد ، به سهولت در می یابد و می فهمد. اتینکه سرشت انسان به «فطرت الله»تعبیر شده است،به مطلبی بیش از این دلالت دارد.

نظریه ی سوم ، مفاد آیه 30 سوره ی روم را اشاره به فطرت گرایش و احساس (فطرت دل ) می داند و معتقد است که خداجویی و خداپرستی ،فطری انسان می باشد. گرایش به خدا در همه انسانها وجود دارد و همین گرایش و احساس ، می تواند مبنای اثبات وجود خداوند قرار بگیرد و پایه ی خداشناسی واقع گردد ، نه آنکه خداشناسی مستقیماً و بدون وساطت خداجویی ، فطری بشرقلمداد شود. در وجود انسان ، تمایلی ذاتی به نام میل به پرستش وجود دارد. بر اساس این تمایل ، انسان خودش را به حقیقتی وابسته و پیوسته می داند و می خواهد به این حقیقت نزدیک شده ، او را تسبیح و تقدیس کند، پس پایه خداشناسی در دل آدمی و کانون تمایلات و احساسات او پی ریزی شده است نه در ذهن و کانون ادراکات انسان .

این عشق و گرایش فطری ، دلیل بر وجود خداوند است؛ زیرا عشق غعلی ، معشوق فعلی طلب می کند ، همچنان که مشاهده ی این واقعیت که ذرات آهن ربوده می شوند ، بیانگر این است  که مغناطیس و رباینده ای کا ر است. البته تصور جذب شدن ذرات آهن ،هرگز وجود مغناطیس و آهنربا را اثبلات نمی کند ، بلکه تحقق عینی جذب شدن (بافعل )است که چنین مطلبی را اثبات می کند . در اینجا نیز با عشق و جذبه ای بالفعل مواجه هستیم نه تصور عشق و جذبه . پس در واقع کمال منطقی وجود دارد که چنین شور و عشق همگانی ای را افکنده است.

امور سرشتی و فطری بشر ، اعم از آنچه به جنبه های حیوانی انسانی مربوط می شود که از آن به غرایز تعبیر می کنیم و آنچه به جنبه انسانی و فراحیوانی او اختصاص دارد، از بدو تولد در انسان ظهور و بروز ندارند ، بلکه قوا و استعدادهای نهادی و نهانی ای هستند که بعضی از آنها از همان آغاز زندگی به فعلیت می رسند، مانند غریزه ی گرسنگی و تشنگی ؛ و بعضی دیگر با گذشت زمان و به تدریج شکوفا می شوند ، مانند غریزه ی جنسی.

بنابراین ، آنچه به خوبی می توان از آن دفاع کرد ، ادعای وجود استعداد وبالقوه بودن امور فطری از بدو خلقت در انسان است، ولی ادعای فعلیت داشتن برخی از آنها از همان آغاز ، دلایل روشنی ندارد.

6-5- امکان زوال فطرت

سرشت ویژه ی انسان اقتضا می کند که عناصر تشکیل دهنده آن ذات ویژه ، مقوم انسانیت اتنسان باشند و دوام و بقای ذات ، بستگی به بقا و دوام آن امور سرشتی و ذاتی دارد. اگر خداگرایی و کمال مطلق طلبی از مقومات آفرینش و خلقت انسان باشد ، مادام که این ویژگی محقق باشد ، انسانیت انسان نیز باقی است.

در آخر آیه ی 30 سوره ی رومک آمده است :«لا تبدیل لخلق الله؛ در خلقت الهی تبدیل و تغییری نیست»؛یعنی آن فطرت الهی که به انسان ارزانی داشتیم، امری است که تغییر پذیر نیست . فطرت الهی ممکن است مورد غفلدت و عدم التفات انسان قرار گیرد، اما هرگز کاملاً از بین نمی رود. انسان به میزانی که در جهت شکوفایی این فطرت الهی می کوشد و جهات فراحیوانی خویش را تقویت می کند ، خصوصیات انسانی بیشتری می یابد. بشر در ابتدای خلقت خویش ، حیوان بالفعل و انسان بالقوه است ، زیرا استعدادهای غریزی و حیوانی در او زودتر شکوفا و فعلی می شوند و در ادامه ، هرچه میزان موفقیت او در تقویت جهات فراحیوانی و حاکمیت بخشیدن فطرت الهی در قلمرو وجود خویش بیشتر بشود، از انسانیت بهره بیشتری خواهد داشت.

در هر حال ، نکته قابل تأمل آن است که این استعدادهای فطری و گرایشهای الهی در انسان نابود نمی شوند ، بلکه مخفی و مستور می مانند. دامن زدن به اغراض و شهوات حیوانی ، خود باعث سرکوبی و عدم بالندگی جهات فطری انسان و تحت الشعاع قرار گرفتن آنها می شود؛ حال آنکه سعادت انسان وابسته به رشد و باروری جهات فطری او ؛ و تباهی و فساد او در گرو پنهان کردن و مخفی نگاهداشتن عقل و فطرت بشری است:

قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها؛

که هر کس آن (نفس) را پاک گردانید ،قطعاً  رستگار شد، و هرکه آلوده اش ساخت ، قطعاً در باخت.

7-5- فطرت اخلاقی بشر

ونفس و ماسویهافالهمها فجورها و تقویها؛

سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد.

این الهام فطری ،ممکناستدر قالب وجود یک حس اخلاقی در بشر باشد(قوه ی عقل عملی محض یا وجدان)،حسی که در مراحلی از رشد بشر فعلیت می یابد و در بدو خلقت انسان ةبالقوه در او موجود است. البته ممکن است درک این امور اخلاقی ، از شوؤن عقل انسان باشد نه قوه ای دیگر به نام عقل عملی یا وجدان. یعنی عقل آدمی همان طور که به شناخت و درک امور نظری و غیر عملی نایل می شود ، در مراحلی از رشد و غغلیت خویش به ادراک این اصول اخلاقی نیز موفق می شود. در هر دو صورت ، دستیابی به این ادراکات ، لازمه ی ساختمان روحی بشر و امری فطری و سرشتی است ، که اختصاص به برخی از افراد ندارد و استعداد وقابلیت آن در همگان  موجود است.

 

6. فطرت و شخصیت

این فطرت غیر قابل انکار است که انسانها با خصوصیات و قابلیتهای یکسانی به دنیا نمی آیند. این تفاوتها ، چه در خصوصیات بدنی و چه در توانمندیهای ذهنی و هوشی جای انکار ندارد. واقعیت دیگر آن است که عکس العمل و پاسخ انسانها نیز به محرکهای بیرونی یکسان نیست؛ به عنوان مثال ، برخی افراد در برابر دعوت به حق و ترغیب به ایمان، آمادگی و پذیرش فراوانی از خود بروز می دهند و برخی دیگر چنان از حق و عبودیت پرودگار گریزانند.

اصل فطرت الهی ، فطرت اخلاقی و سایر زمینه ها و قابلیتهای ذاتی و فطری بشر، به عنوان عامل مشترک در کنار سایر عوامل ذکر شده، سازنده ی شخصیت فرد هستند. نکته ی قابل تأمل آن است که امور فطری ، به یک اندازه در افراد بیدار و شکوفا نمی گردد. به همین دلیل ، نمی توان سهم مشخص و ثابت و یکسانی را برای عامل فطرت در عرض سایر عوامل در نظر گرفت. آن دسته از انسانها که فطرت الهی و اخلاقی آنها شکوفاتر گشته استو از خضوع و عبودیت و حیات اخلاقی ممتازتری برخوردارند، عامل فطرت سهم بیشتری در شکل دهی شخصیت و شاکله ی آنها دارد.

برخی از بزرگان حکمت و عرفان ، انسان را دارای دوگونه فطرت می دانند . یکی «فطرت اولیه» که در بین همه انسانها مشترک است و به همین جهت انسانها نوع واحدی هستند و طبیعت و ذات یکسانی دارند و همه انسانها در حیات دنیوی خویش از آن بهره مندند. فطرت دیگر ، « فطرت آخرت » است، که به واسطه ی اختلاف نیات و ملکات اخلاقی و اعمال مناسب با آن ملکات شکل می گیرد. بنابراین، انسانها بر حسب این «فطرت ثانیه » انواع مختلفی می شوند، نظیر حیوانات که دارای انواع مختلفی هستند .

شایان ذکر است که یکسان بودن افراد بشر در ذات و طبیعت ، هرگز به این معنی نیست که افراد با قابلیت ها و تواناییهای کاملاً برابر به دنیا می آیند . واقعیت حکایت از وجود تفاوتها، تفاوتهای نوعی نیست، بلکه در شدت و ضعف بهره مندی از عناصر تشکیل دهنده ی این ذات مشترک است ؛ بنابراین ،‌به اشتراک آنها در ذات و طبیعت مشترک لطمه ای وارد نمی سازد.

7. نیک سرشتی بشر

متفکرانی که به قضاوت ارزشی در باب انسان دست یازیده اند، آدمی را در وضع طبیعی خویش موضوع قرار داده اند. مقصود از وضع طبیعی آن است که ذات انسان ، صرف نظر از فشارهای محیطی یا مجازاتهای قانونی و وعده و عیدهای اخروی ، به لحاظ میل به خیرات و نیکیها یا تباهیها و فسادها ، چه اقتضایی دارد.

آن دسته از کسانی که از اساس منکر وجود طبیعت و سرشت مشترک برای انسانها هستند ، هیچ گونه قضاوت ارزشی درباره ی طبیعت انسان ندارند؛ زیرا موضوعی برای قضاوت باقی نمی ماند . به عنوان مثال ، روانشناسان رفتار گرا و اگزیستانسیالیست ها انسان را از لحاظ خوبی و بدی ذاتی می دانند . رفتارگرایان ، ساختمان شخصیت انسان را معلول عوامل محیطی و تربیتی می دانند . از نظر آنان ، انسان حیوانی با قدرت یادگیری بسیار بالاست ؛ بنابراین ، اگر تحت تربیت اخلاقی صحیح واقع شود، موجودی اخلاقی و خیرخواه خواهد شدو اگر محیط اجتماعی مناسب و تربیت غلط باشد و میل به فساد و تباهی را در او پرورش دهد، موجودی شریر خواهد شد.

اگزیستانسیالیستها نیز ، با زاویه ی دیدی کاملاً متفاوت به نتیجه ای مشترک با رفتار گرایان می رسند . از نظر آنها نیز انسان فاقد ذات و ماهیت مشخص و ثابت است . انسان مانند مومی است که می تواند با انتخاب و ارده ی آزاد ، خویشتن خویش را شکل دهد. پس انسان ذاتاً نه بد است و نه خوب ، و مسئول اعمال و روحیات خویش است . ساختار شخصیتی ، روحیات ، ارزشها و فضائل و نیات و کلیه شوؤن یک انسان ، همگی با انتخاب و ارداه ی آزاد او شکل گرفته اند . بنابراین ، هرگونه قضاوت ارزشی درباره ی یک فرد ، در واقع قضاوتی راجع به انتخاب های اوست نه قضاوتی درباره ی ذات و طبیعت او ، همان طور که از نظر رفتارگرایان ،‌قضاوتهای ارزشی باید شامل عوامل تربیتی و مربیان شود نه ذات و طبیعت فرد.

برخی از اندیشمندان و حتی برخی از مذاهب ، با نگرشی منفی نسبت به طبیعت بشر می نگرد . « توماس هابز» با دیدی مادیگرانه منکر وجود جوه روحانی در انسان است و شدیداً به طبیعت انسانی بدبین است و او موجودی خودخواه و برتری طلب می داند. از نظر وی ، انسان در وضع طبیعی و بدون وجود قوانین و مجازتهای کنترل کننده ، به دلیل داشتن غریزه ی صیانت و حفظ ذات ، تنها به فکر حفظ امنیت خویش است و در این راه به هر کاری دست می زند. اگر ائنسانها به حال طبیعی خود رها شوند و ترس از قانون و مجازتهای سنگین در کار نباشد و هیچ حکومت و قاتنونی آنها ر کنترل نکند، بنا به گفته ی مشهورهابز :«زندگی بشر، در انزوا و فقیرانه و بسیار کثیف و خشن و حیوانی و کوتاه خواهد گذشت.»

مسیحیت نیز با طرح نظریه ی « گناه نخستین » طبیعت انسان را دارای نقیصه ای ذاتی و مقدر می داند . گناهکاری ذاتی در الهیات مسیحی ، گناه آدم (ع) است، که در نتیجه آن نوع بشری می دانند که از اصل شرور است و باید به وسیله ای از آن جلوگیری شود و معتقدند که « غسل تعمید »،این گناه اساسی را از انسان می زداید ، ولی همچنان تمایل به گناه کردن در انسان باقی می ماند.

معنای نظریه ی گناه اولیه در یک نگاه خوش بینانه تر به انسان ، عبارت از این است که هیچ یک از اعمال ما نمی تواند مطالق با معیارهای کامل الهی باشد ، نه اینکه ما انسانها کاملاً پلید هستیم و هیچ کار خوبی از ما صادر نمی شود.

برخی روانشناسان انسانگرا ، نگاهی خوش بینانه به طبیعت به طبیعت انسان دارند. به عنوان نمول ، « کارل راجز» معتقد است که اگر انسانها به نوعی خاصی از زندگی اجتماعی مجبور نشوند و همنگونه که خود می خواهند عمل و تجربه کنند و با اعمال مقررات و تحمیل ارزشهای اجتماعی در روند رشد آنها اخلال نشود ، گرایش به خوبی خواهند داشت و برای خود و جامعه عنصری مفید خواهند بود.

قرآن کریم درباره ی انسان دو گونه اظهار نظر کرده است. در برخی از آیات ، از کرامت و بزرگی او سخن به میان آمده و امیال و گرایشها و شناختهای مثبتی به او نسبت داده شده است:

ولقد کرمنا بنی آدم

به درستی که فرزندان آدنم را گرامی داشتیم.

فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله.

سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است، آفرینش خدا تغییر پذیر نیست.

حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم وکره الیکم الکفر و الفسوق و العصیان.

مرتبه و منزلت دیگر نفس آدمی ، فطرت اوست . انسان فطری انسانی است که طبع خویش را در مهار عقل و فطرت خود در آورده است. فطرت انسان ، صرفاً منسوب به روح آدمی است و جسم در ساختمان و ویژگیهای آن سهمی ندارد ، برخلاف طبع انسان که ارتباط زیادی با بدن دارد، زیرا بسیاری از غرایز و تمایلات و قوای طبیعی و حیوانی بشر ارتباط محکمی با جسم و نیازهای او دارند.

مراد از « احسن تقویم» آن زمینه ها و صلاحیتها و قابلیتهای فطری است که زمینه عروج انسان به کمالات نهایی و رسیدن به قرب الهی را فراهم می سازند . تفسیر« احسن تقویم» به جوانی و شادابی اعضا و جوارح انسان و تفسیر « اسفل سافلین» به دوران پیری و ناتوانی بشر صحیح نیست؛ زیرا دوران پیری و ناتوانی برای همه انسانهای پیر و کهنسال رخ می دهد و اختصاص به افراد غیر مؤمن و فاسق ندارد، حال آنکه آیه ی شریفه ، افراد مؤمن و صاحب عمل صالح را از رسیدن به این مرحله و سقوط به اسفل سافلین مستثنا کرده است.

لغت « فطرت »

حال از مسأله ی اول شروع می کنیم . لغت فطرت که در قرآن آمده است : « فطرة الله فطر الناس علیها » چه لغتی است؟ مده ی فطر (ف،ط،ر) مکرر در قرآن آمده است: «فطرهن»،«فاطر السموات و الارض »،«اذا السما انفطرت»،«منطفربه» .در همه جا در مفهوم این کلمه ، ابداع و خلق – بلکه خلق به همان معنای ابداع – هست. «ابداع»به یک معنا یعنی آفرینش بدون سابقه . لغت «فطرة»با این صیغه – یعنی بر وزن «فعلة» - فقط در یک آیه آمده است که در مورد انسان و دین است که دین « فطرة الله » است : فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله . تفسیر این آیه را بعد به تفصیل عرض می کنیم.

کسانی که به زبان عربی آشنا هستند می دانند که وزن «فعلة» دلالت بر نوع – یعنی گونه – می کند . «جلسة» یعنی نشستن و«جلسة» یعنی نوعی خاص از نشستن.  «جلست جلسه زید» یعنی نشستیم به گونه ی نشستن زید، همانگونه که زید می نشیند نشستیم . ابن مالک در «الفیه» می گوید :

وفعلة لمره کجلسة         وفعلة لهیئة کجلسة

چنانچه گفتیم در قرآن ، لغت «فطرت» در مورد انسان و رابطه ی او با دین آمده است: فطرة الله التی فطر الناس علیهایعنی انسان به گونه ای خاص آفریده شده است. این کلمه ای که امروزه می گویند « ویژگی های انسان» ، اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگیها در اصل خلقت قائل باشیم ،‌مفهوم فطرت را می دهد . فطرت انسان یعنی ویژگیهایی در اصل خلقت و آفرینش انسان.

تعریف فطرت

فطرت عبارت است از صفتی که هر فرزندی در آغاز آفرینش خود به آن متصف می شود.

صفتی است که هر موجودی در آغاز آفرینش خود به آن متصف می شود . بنابر تعاریف فوق می توان گفت که فطرت عبارت است از صفات و خصوصیاتی که لازمه ی خلقت انسان بوده و از آغاز آفرینش در نهاد شده است. به بیان دیگر از نظر اصطلاح کلمه ی فطرت به معنای سرشت اولی یا طبیعت انسانی است، یعنی مجموعه نیروها و قوا و استعدادهایی است که در نهاد و ذات انسان قرار داده شده است، با در نظر گرفتن تعریف فوق باید همه ی استعدادها و خصلتهای درونی انسان را جزو فطریات وی دانست . چه گرایشهای مثبت درونی و چه گرایشهایی منفی به نظر می رسند همگی جزو فطرت و سرشت اولی انسان به شمار می روند و این تفسیر صحیحی به نظر نمی رسد که گرایشهای نیک و خیر را جزو فطرت انسان دانسته و گرایشهایی را که به نظر بد و شر به نظر می رسند جزو غریزه به حساب می آوریم ، چرا که بسیاری از موارد کلمه ی غریزه مترادف با فطرت به کار می رود. البته در این جا باید به این نکته مهم توجه داشت که تعریف فوق به معنای عام کلمه است نه به معنای خاص آن ، زیرا که در معنای عام فطرت است که همه ی استعدادهای انسانی چه مثبت و چه منفی منظور می شودٰ در حالی که در معنای خاص آن ، فقط استعدادهای مثبت مورد نظر است و بس . در قرآن در اصطلاح فطرت به معنای خاص آن به کار رفته است یعنی فطرت در قرآن کریم تنها شامل استعدادهای مثبت – آن هم استعداد خداجویی و خداشناسی – بشر است. در آیه ی شریفه فطرة الله التی فطر الناس علیها که تنها آیه ای است که در آن کلمه ی فطرت به کار رفته است و ذاتیات مثبت انسان منظور شده است و از این رو فطرت انسانی در قرآن و احادیث اسلامی همواره سالم و پاک به حساب آمده است. در قرآن کریم استعدادهای منفی انسان با تغییراتی چون «شهوت» و «هوا» بیان شده است . از جمله :

فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات

به دنبال آنان افرادی جانشین آنها شدند که نماز را مهمل گذاشته و از هوسها پیروی کردند ( مریم 59)

ویژگیهای امور فطری

امور فطری دارای ویژگهای زیر هستند :

1-  امور فطری همگانی هستند و در میان افراد بشر با وجود اختلاف فرهنگهای اقتصادی و سیاسی و شرایط جغرافیایی وجود دارند به طور مثال گرایش به خدا یکی از امور فطری بش می باشند که ب هشهادت تاریخ از قدیمی ترین روزگاران در میان همه ی افراد بشر وجود داشته است. جایی که بعضی از دانشمندان معتقدند که هیچ قومی را نمی توان یافت که در میان آنها گرایشها به خدا و مذهب دیده نشده باشد.

2-  امور فطری در ابتدا « بالقوه» بوده و به مرور زمان بر اثر عوامل و شرایط گوناگون« فعلیت »‌پیدا می کنند . امور فطری در ابتدا بالقوه هستند . یعنی در آغاز تولد انسان فعلیت ندارند ، بلکه استعداد در نهاد انسان نهفته اند و بر تثر عواملی این استعدادها رشد ونمو کرده تا فعلیت پیدا کنند. مانند دانه ی سیبی که در ابتدا به صورت بالقوه سیب است ، یعنی استعداد سیب شدن در ان است که اگر در شرایط مساعد از نظر هوا و خاک و مراقبتهای کشاورزی قرار گیرد ، بر اثر مرور زمان شکوفات می شود ، تا جایی که پس از طی مراحلی به صورت یک سیب کامل در می آید.

از این بیان به یک نتیجه مهم می رسیم و آن اینکه امور فطری در «پیدایش » خود احتیاجی به تعلیم آن در انسان بپردازد به رهبری خود فطرت ظهور پیدا می کنند. بنابراین اگر احیاناً در جمعی از افراد اثری از بعضی گرایشهای فطری یافت نمی شود، نمی توان چنان نتیجه گرفت که آن گرایشها اصلاً وجود ندارند یا اگر وجود دارند همگانی نیستند ، زیرا ممکن است بر اثر عدم پرورش صحیح ، ظهورشان برای مدتی متوقف مانده باشد.

3-  گرایشهای فطری « انعطاف پذیرند». عواملی نظیر اختیار فرد، محیط اجتماعی ، تعلیم و تربیت و ضربه های روحی می تواند موجب عدم بروز ظهور آنها بشود.

گرایشهای فطری اگر در شرایط نامساعد قرار بگیرند از رشدشان کاسته می شود تا جایی که شاید در بعضی از افراد بروز پیدا نکند . همان گونه که دانه ی سیب باید در شرایط مساعد قرار گیرد تا له صورت یک سیب کامل در آید وگرنه در مرحله ی کالی یا مراحل دیگر رشد از میان خواهد رفت، به همین ترتیب گرایشهای فطری انسان اگر در شرایط مساعد قرار نگیرند فعلیت پیدا نخواهند کرد.

4-  یکی از مهم ترین ویژگی های امور فطری این است که اگر ارضا نشوند و یا به مانعی برخورد کنند « واپس رانده » شده و به وسیله ی یکی از مکانیسمهای دفاعی جبران می گرددو به بیان دیگر انسان دارای نیازها و گرایشهای فطری و غریزی فراوانی است که هرگاه بر اثر علل و عواملی ارضا نشوند در شخص ایجاد«تنیدگی » می نمایند . به گونه ای که برای دفع این تنیدگی و ناراحتی فرد سعی می کند تا آن را واپس زند میل«واپس زده» نیز عموماًض به وسیله ی یکی از « مکانیسمهای دفاعی » جبران می گردد.

فطرت و تربیت

البته این مسأله، شاخه های زیادی در جاهای مختلف پیدا می کند؛ از جمله در بحث تعلیم و تربیت که بحث بسیار وسیعی است. اگر انسان دارای یک سلسله فطریات باشد قطعاً تربیت او باید با در نظر گرفتن همان فطریات صورت گیرد و اصل لغت «تربیت» هم اگر به کاربرده می شود – چه آگاهانه و چه غیر آگاهانه – بر همخین اساس است ، چون« تربیت» یعنی رشد کردن و پرورش دادن ، و این مبنی بر قبول کردن یک سلسله ویژگی ها – در انسان است.

تربیت با صنعت این تفاوت را دارد که در صنعت ، حساب ،حساب ساختن است . یعنی انسان منظوری را در ابتدا دارد، بعد، از یک سلسله مواد و اشیاء برای منظور خود استفاده می کند در حالی که به خود این ماده توجه نداردکه با این کاری که روی آن انجام می دهد آن را کامل می کند یا ناقص؛ ماده می خواهد کامل  شود یا ناقص (برای او فرقی نمی کند)؛ منظور «من» باید حاصل شود.

یک نجار و یا یک معمار و بنا که عملش یک نوع ساختن است هدفش باید تامین شود ، او به این کاری ندارد که این مقدار چوب و آهن و سیمان و اثال اینها را در ذات و طبیعت خودشان پرورش می دهد و آنها را تکمیل می کند و یا آنها راناقص می کند؛ بلکه اساساً گاهی لازم می شود که آن ماده را ناقص کند وبرای اینکه برای منظور او بکار بیاید.

اما یک باغبان در عین اینکه منظور وهدفی دارد و منافعی دارد ولی کار او اساس پرورش دادن طبیعت گل وگیاه است، یعنی طبیعت گل وگیاه را در نظر می گیرد و راه رشد و کمالی را که در طبیعت برای آن معین شده است می شناسد و آن را در همان مسیر طبیعی و به یک معنا فطری خودش پرورش می دهد و از آن استفاده می کند.

فطریات انسان در ناحیه ی شناختها

از این آیه قرآن در سوره ی مبارکه ی نحل است (والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا وجعل لکم السمع و الابصار والافئدة لعلکم تشکرون) بعضی خواسته اند استنباط کنند که همه ی معلومات انسان اکتسابی است و معلومات فطری درکار نیست . ظاهر آیه این است که وقتی خدا شما را از شکم مادرتان بیرون آورد هیچ چیز نمی دانستید ، یعنی لوح ضمیر شما صاف و پاک بود و هیچ نقشی درآن نبود ؛ چشم و گوش به شما داده شد- که مسلماً به عنوان نمونه ای از حواس است و منحصر به چشم و گوش نیست – و دل به شما داده شد که مقصود مایه ی تفکر است ؛ یعنی در لوح ضمیر شما چیزی نوشته نشده بود ، با قلم حواس و با قلم دل وعقل است که روی این لوح صاف چیزهایی نوشته می شود . این یک  نظریه است.

نظریه افلاطون

نظریه دیگری است که از افلاطون است و عکس این نظریه است . می گوید انسان وقتی که به دنیا می آید همه چیز می داند . چیزی که نداند وجود نمدارد. روح انسان قبل از بدن در دنیای دیگری وجود داشته است . آن دنیا به قول او دنیای مثلب است و روح انسان در دنیای مثل – که به عقیده ی او حقایق موجودات این عالم هستندئ- مثل را درک کرده و به حقایق اشیاء رسیده است ، بعد که به بدن تعلق می گیرد یک نوع حجاب میان او معلومات او برقرار می شود و مثل آدمی می شود که یک چیزهایی م داند ولی موقتاً فراموش کرده است . به عقیده او هر کسی که به دنیا می آید همه ی علوم (مثلاً‌ ریاضیات) را می داند.

نظریه حکمای اسلامی

نظریه ی سوم این است که انسان بعضی چیزها را بالفطره می داند که آنها البته کم هستند. اصول تفکر انسانی که اصول مشترک تفکرات همه ی انسانهاست اصولی فطری هستند و فروع و شاخه های تفکرات ، اکتسابی . ولی اینها هم که می گویند اصول تفکرات ، فطری هستند باز نه به آن مفهوم افلاطونی می گویند که روح انسان در دنیای دیگر اینها را یاد گرفته و اینجا فراموش کرده است ، بلکه مقصود این است که انسان در این دنیا متوجه اینها می شود ولی در دانستن اینها نیازمند به معلم و نیازمند به صغری و کبری چیدن و تربیت قیاس دادن با تجربه کردن و امثال اینها نیست.

قهرمان این نظریه ، فیلسوف بسیار بزرگ معروف دنیا در قرون جدید یعنی کانت است که او معتقد است به یک سلسله معلومات قبلی و غیر حاصل از تجربهخ و حواس ، یعنی معلوماتی که به عقیده ی او لازمه ی ساختمان ذهن است.

در میان فیلسوفان آلمان این فکر وجود داشته است ،‌ولی اغلب فیلسوفان انگلیسی که بیشتر حسی بوده اند ( مثل جان لاک و هیوم) نظرشان عکس این است ، می گویند هیچ معلومی در لوح ضمیرانسان نیست و همه چیز را انسان از بیرون دریافت می کند و همه چیز آموختنی است.

نظر قرآن

والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون سیئا وجعل لکم السمع و البصار و الافئدة لعلکم تشکرون. وقتی نوزاد به دنیا می آید لوح ضمیرش از همه چیز صاف و پاک است . ولی در عین حال قرآن بعضی از مسائل را به شکلی طرح مکی کند که فهمیده می شود که آن مسائل بی نیاز از استدلال است. مثلاً خود مساله ی توحید در قرآن چگونه مطرح شده و این ایات چگونه با یکدیگزر جور در می اید؟ مساله ی توحید در قرآن – که بعد آیاتش را می خوانیم – امری است فطری . پس این «لاتعلمون شیئاً » و این مطلب که شمه خدا را به نوعی در باطن و در ضمیر می شناسید چگونه با هم جمع می شوند؟ نه ، اینها با یکدیگر قابل جمع اند.

باز از خصوصیات قرآن است که دن از «تذکر» می زند. خیلی عجیب است! در عین اینکه آن نظریه ی افلاطونی به آن شدت در قرآن رد شده است می بینیم قرآن به پیغمبران می فرماید : فذکر یادآوری کن انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر. حتی خود قرآن «ذکر» نام گرفته است.

پس فطریاتی که قران قائل می شود از نوع فطریات افلاطونی نیست که بچه قبل از اینکه متولد شود اینها را می دانسته و مجهز به اینها به دنیا می آید ، بلکه به معنای این است که استعداد اینها در هر کسی هست به طوری که همینقدر که بچه به مرحله ای رسید که بتوتند اینها را تصور کند تصدیق اینها برایش فطری است: پس آیه ی « والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلومن شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئد لعلکم تشکرون» با این مساله که توحید ، فطری است و با این مساله که قرآن بسیاری از مسائل را به عنوان «تذکر» ذکر می کند منافات ندارد ، چون « فطری است» به معنی این است که احتیاج به آموزش و استدلال ندارد، نه به این معنا که قبل ازآمدن به این دنیا آنها را می دانسته تا در این صورت این دو آیه با یکدیگر منافات داشته باشند. این در باب فطریات علمی.

نظر منکرین و نتیجه ی آن

آنهایی که به طور کلی منکر فطریات هستند می گویند که فکر انسان یک سلسله اصول ثابت که لازمه ی طرز کار کردن عقل – نه لازمه ی ساختمان عقل آنطور که کنت می گوید – باشد ندارد.

مثلاً در باب اصول فکر از جمله می گفتند که «تناقض – یعنی جمع میان دو نقیض- محال است»،یعنی یک شی محال است در آن واحد ، در واقع و نفس الامر ، هم باشد و هم نباشد ، بدین معنی که یک فکر ونظریه ةمحال است که در آن واحد ، هم مطابق با واقع باشد و هم مطابق با واقع نباشد. یا می گفتند « دو شی متساوی با شی سوم خودشان با یکدیگر متساوی هستند »، «کل از جزء بزرگتر است»،«ترجیح بلامرجع محال است»و غیره . «ترجح بلامرجح محال است » یعنی اینکه اگر دو امکان مخالف یکدیگر در برابر یک شی وجود داشته باشند و نسبت این شی به یک طرف نیازمند به یک عامل متساوی باشد ، چربیدن این شی به یک طرف نیازمند به یک عامل خارجی دخالت نکند ترجیح پیدا کردن یک طرف بر طرف دیگر محال است.

در مقام مثال اینطور می گوییم : فرض کنیم دو کفه ی یک ترازوی بسیار دقیق و حساس به حال تعادل ایستاده اند . اگر هیچ عاملی دخالت نکند – حال آن عامل می خواهد حرکت هوا باشد و یا وزنه ای باشد که در یکی از کفه ها می گذارند و یا ضربه ای باشد که به یکی از کفه ها وارد می شود ویا نیروی مغناطیس باشد و یا اراده ی یک انسان قوی الاراده که با اراده ی خویش می تواند در طبیعت اثر بگذارد و غیره – و در عین حال این کفه بخواهد پایین یا بالا برود، عقل می گوید که این امر محال است.

از این نوع مثالها باز هم وجود دارد . مثلاً ممکن نیست شی مکانی در آن واحد دو مکان را اشغال کند و قهراً نقطه ی مقابلش هم هست ،یعنی دو شی مکانی در آن واحد نمی توانند یک مکان را اشغال کنند.

اینها چیزهایی است که نمی شود برای آنها دلیل آورد ولی نه به این معنا که اینها مجهولاتی است که نمی دانیم آیا چنین چیزی هست یا نه.

آنهایی که قائل به اصول تفکر فطری هستند ناچار این اصول اصلی تفکرات را لایتغیر و غیر قابل خطا و اشتباه می دانند ، می گویند اینجا که هستیم این اصل درست است و اگر ما را از اینجا به یکیشرایط و محیط دیگر ( مثلاً به یک کره ی دیگر ) ببرند آنجا هم مطلب همینطور است.

مطالب دیگری وجود دارد که اگر چه بیهی نیست و نزدیک بیهی است اما از همین قبیل است ، مثل «4=2*2». در دنیا  «4=2*2» است و در آخرت هم «4=2*2» است. دراین عصر «4=2*2» است و در وقتی هم که کره ی زمین ملتهب بوده «4=2*2» بوده است. اگر میلیاردها سال دیگر هم از عمر عالم بگذرد باز «4=2*2»است.

اگر ما به چنین اصول فطری برای تفکر قائل شویم می توانیم برای فوع ، ارزش قائل باشیم ، چون فرع بر همین اصول بنا شده است.

حال ممکن است کسی بگوید خود این اصول هم اکتسابی است به این معنا که یک عامل سبب شده 0 ما این اصول را بدیهی تلقی کنیم ) ووضع آن عامل اقتضا می کند که ما اینطور فکر کنیم . ما مثل آینه ای هستیم که در مقابل صورتهایی قرار گرفته ایم ، چون فعلاً  در مقابل آن صورتها هستیم و همیشه خم در مقابل آن صورتها بوده ایم و اکنون آنها را می بینیم ( اینطور فکر می کنیم ) اگر آنها را از مقابل ما بردارند و چیز دیگری بگذارند عکس مطلب را می بینیم . الان می گوییم کل از جزء بزرگتر است. این شرایط محیط است که اقتضا کرده اینطور بگوییم ، اگر محیط عوض شود ممکن است عکسش را فکر کنیم و بگوییم جزء از کلش بزرگتر است.

فطریات در ناحیه ی خواستها

خواستهای فطری یا غریزی انسان دو نوع است : جسمی و روحی .مقصود از خواست جسمی ، تقاضایی است که صددرصد وابسته به جسم باشد ، مثل غریزه ی گرسنگی یا خوردن ، غذا خواستن ، میل به غذا به دنبال گرسنگی . این یک امر بسیار مادی و جسمانی است ولی غریزی است یعنی مربوط به ساختمان بدنی انسان و هر حیوانی است . انسان بعد از اینکه به اصطلاح قدما نیاز به «بدل ما یتحل» پیدا کرد- غذا هضم شد و احتیاج به غذای جدید پیدا شد- یک سلسله ترشحات در معده ی او پیدا می شود ، بعد اینها به صورت یک احساسی در شعور انسان می کنیم ، و چه ی کلمه ی خوبی هم از قدیم انتخاب شده بود است، چون «ادراک» یعنی دریافتن و رسیدن. فلاسفه هم روی ریشه ی لغوی این کلمه تکیه کرده اند . در زبان عربی ، اگر کسی در جستجوی چیزی باشد و به آن برسد می گویند« ادراکه »؛مثلاً ‌اگر انسانی ، انسانی را تعقیب کند او فرار می کند ، این هم به دنبالش می دود ، یک وقت به او می رسد ویک وقت به او نمی رسد ، اگر به او برسد می گوید« ادراکه» .

دریافت انسان جهان خارج را ، نوعی اتصال و ارتباط است میان انسان و جهان خارج که گویی انسان تا وقتی که جاهل است، میان او وجهان ، پرده و مانعی است، همین قدر که به جهان عالم می شود ، به جهان برسد؛ نوعی رسیدن است.

بدون شک در این جهت نه جمادات نه تباهات و نه حیوانات با انسان شریک نیستند. حیوانات یک نوع آگاهی قدر مسلم این است که در سطح آگاهی انسان نیست . لاقل آنها فکر نمی کنند ، چون فکر کردن یعنی یک موجود با سرمایه عای دریافتی ای که دارد به یک سرمایه ی جدید دست یابد، یعنی از آنچه که می داند چیزی را که نمیداند کشف کند.

فطریات احساسی

1.    حقیقت جویی

حقیقت را ما می توانیم مقوله ی «دانایی» یا مقوله ی «دریافت واقعیت جهان » هم بنامیم . مقصود این است که در انسان چنین گرایشی وجود دارد ، گرایش به کشف واقعیتها آنچنان که هستند ، درک حقایق اشیاء اینکه انسان می خواهد جهان را، هستی را ، اشیاء را آنچنان که هستند دریافت کند. از دعاهای منسوب به پیغمبر اکرم است که می فرموده است:

اساسا‍ آن چیزی که به نام حکمت و فلسفه نامیده می شود هدفش همین است . اصلاً اگر بشر دنبال فلسفه رفته است برای همین حس بوده است که می خواسته حقیقت را و حقائق اشیاء رادرک کند. ما نام این حس را می توانیم «حس فلسفی‌ » هم بگذاریم. می خواهید بگویید « حقیقت جویی »، می خواهید بگویید «مقوله ی فلسفی » یا «مقوله ی دانایی ».

چنین گرایشی در انسان برای رسیدن به حقایق جهان وجود دارد.

در روانشناسی هم می بینید که این حس را به نام « حس حقیقت جویی » یا «حس کاوش » مطرح می کنند . وقتی  مساله را در یک سطح گسترده طرح می کنند اسمش ا می گذارند «حس کاوش» و می گویند این همان چیزی است که حتی در کودک هم وجود دارد.

2.    گرایش به خیر و فضیلت

گرایش دیگری در انسان هست که به اصطلاح از مقوله ی «خیر و فضیلت » است، به تعبیر دیگر از مقوله ی اخلاق است ، آنچه که ما در اصطلاح خودمان « اخلاق» می نامیم . انسان به بسیاری از امور گرایش دارد به حکم آنکه منفعت و سود است . انسان به پول گرایش داردبرای اینکه می تواند حوائج مادی او را رفع کند. این خیلی عالی است. گرایش انسان به منفعت ، همان « خود محوری » است ، یعنی انسان به چیزی گرایش پیدا می کند برای اینکه آن را جذب کند به خود برای ادامه و بقای حیاتش.اما اموری هست که انسان به آنها گرایش دارد نه به دلیل اینگکه منفعت است بلکه به دلیل اینکه فضیلت و «خیر عقلانی » است . منفعت ، خیر حسی است و فضیلت ، خیر عقلی . «فضیلت » مانند گرایش انسان به راستی از ان جهت که راستی است و در مقابل ، تنفر از دروغ؛ گرایش انسان از تقوا و پاکی . به طو.ر کلی اینگونه گرایشها که فضیلت است دو نوع است، بعضی فردی است و بعضی اجتماعی . « فردی » مثل گرایش به نظم و انضباط، گرایش به تسلط بر نفس، آنچه که ما « مالکیت نفس»‌می نامیم ، برخود مسلط بودن و بسیاری دیگر از مفاهیم اخلاق فردی ، حتی شجاعت – به معنی قوت قلب نه زور و بازو که آن  از مقوله ی اخلاق نیست؛ شجاعت در مقابل جبن – و امثال اینها ؛ و «اجتماعی» مانند گرایش به تعاون ، کمک به دیگران بودن ، با یکدیگر یک کار اجتماعی کردن ، گرایش به احسان نیکوکاری ، گرایش به فداکاری.

3.    گرایش به جمال و زیبایی

سوم: مقوله ی زیبایی . در انسان گرایشی به جمال و زیبایی – هرچه به معنی زیبایی آفرینی که نامش هنر است- به معنی مطلق وجود دارد. این هم خود یک گرایشی است در انسان و هیچ کس نیست که از این حس فاسغ و خالی باشد. انسان لباس هم که می پوشد کوشش می کند تا حدی که برایش ممکن باشد وضع زیباتری برای خودش به وجود بیاورد.

و همین طور است مساله هنر که خودش خلق نوعی زیبایی است، اموری که از قدیم « صنایع مستظرفه» نامیده شده اند ، مثل خط که یک هنر خیلی قدیمی است. خط بسیار زیبا برای انسان ارزش فوق العاده ای دارد و آن را حفظ می کند . قرآنی که با خط  بسیار زیبا نوشته شده باشد ، ده بتر هم اگر انسان آن را دیده باشد دفعه یازدهم باز می خواهد ببیند، بلکه صدبار هم دیده باشد دفعه صدویکم باز می خواهد تماشا کند.

خود قرآن ، یکی از جهات آیت بودنش از مقوله ی زیبایی یعنی فصاحت و بلاغت است ، و یکی از بزرگترین عاملهای جهانی کردن قرآن ،عامل زیبایی یعنی فصاحت و بلاغت آن است.

غرض این است که گرایش به زیبایی و مظاهر زیبایی نیز یک گرایشی است در انسان.

4.    گرایش به خلاقیت و ابداع

یکی دیگر از گرایشها خلاقیت و ابداع است . این گرایش در انسان هست که می خواهد خلق کند و بیافریند ، چیزی را که نبوده است به وجود بیاورد. درست است که بشر برای رفع حوائج زندگیش هم به کار و صنعت و خلاقیت و ابداع پرداخته اس، ولی همین طور که علم ، هم وسیله ای بوده برای زندگی و هم خودش برای انسان هدف بوده است.

از آن جهت که علم و کشف حقیقت است مطلوب با لذات است ، و از آن جهت که در عین حال قدرت است و توانایی و «توانا بود هر که دانا بود » و وسیله ای است برای  مشکلات زندگی ، مطلوب بالغیراست.

از اینها بالاتر در نظریه هایست. یک کسی یک نظریه خلق می کند . بعد آن را اثبات می کند و بعد دیگران نظریه ی او را می پذیرند. (این خودش یک نوع قدرت و خلق است). مثل آن کسی که «حرکت جوهریه» را به عنوان یک نظریه خلق کرد و بعد اثبات کردو دیگران پیروی می کنند . البته این را هم توجه دارید که در بعضی امور دو سه مقوله با همدیگر تأم می شوند ٰ؛ مثلاً کسی که شعری ابتکار می کند و مبتکر در شعر است، مثل حافظ، درآن واحد دو کار کرده است ، یکی اینکه چیزی را «خلق» کرده یعنی آن حس خلاقیت خودش را ارضا کرده ، و دیگر آنکه یک « زیبا » آفریده است – یک شعر زیبا – یعنی آن حس زیبایی را ارضاء کرده است. منافات ندارد که یک شی در آن واحد از چند مقوله شمرده شود.

5.    عشق و پرستش

چون در انسانها دیده می شود که در غیر انسان دیده نمی شود ، و پیچیدگکی هایی مشاهده می شود که توضیح و تفسیرش آسان نیست بلکه فوق العاده مشکل است، و به همین جهت است که انسان را «عالم صغیر»نامیده اند یعنی به تنهایی خودش یک جهان است . عرفا این مقوله را هم قبول ندارند که انسان عالم صغیر باشد، می گویند عالم ، انسان صغیر است و انسان ، عالم کبیر.

در باب عشق بعضی اصلاً جز مقوله ی شهوت ندانسته و گفته اند عشق همان هیجان غریزه ی جنسی است ، چیز دیگری غیذر از آن نیست ، یعنی مبدأش غریزه ی جنسی است انتهایش هم غریزه ی جنسی است.

انسان حقیقتی است مرکب از روح و بدن و روحش حقیقتی است  الهی.در انسان عنصری غیر طبیعی وجود دارد همچنان که عناصری طبیعی وجود دارد . عناصر طبیعی ، انمسان را به طبیعت وابسته کرده اند و این عنصر غیر طبیعی ، انسان را به اموری غیر طبیعی و غیر مادی وابسته کرده است. زیبایی گرایشی است در روح او. فضیلت اخلاقی همچنین تمایل به خلاقیت ، فنانیت و ابداع همچنین .و همینطور است تمایل به پرستش معشوق که در واقع پرتوی است از پرستش معشوق حقیقی یعنی معشوق الهی انسان ذات مقدس باری تعالی است و به هر چیز دیگری هرگاه عشق روحانی پیدا کند، این زنده شدن به این صورت پیدا شده است . این یک نوع توجیه از همه ی اینها.

تناسب و هماهنگی ابعاد فطرت

از دیدگاه قرآن انسان موجودی متعادل است . ابعاد وجودی انسان دارای تناسب و هماهنگی است . انسان موجودی است که خدا او را در نیکوترین تقویم آفریده است .

لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم

همانا انسان را در نیکوترین ترکیب و تعدیل آفریدیم (تین 4).

انسان موجودی است که نیروها و استعدادهایش به بهترین وجهی ترکیب و تعدیل شده است . مقومات وجودی انسان به گونه ای هماهنگ آفریده شده است . به بیان دیگر انسان مرکب از مقومات فطری و غریزی فراوانی است که این مقومات در نیکوترین صورت ممکنه آفریده شده اند تا انسان بتواند با استفاده از نیروی اختیار و انتخاب ، خود را به سر منزل مقصود برساند.

وصورتکم فاحسن صورکم

شما را به بهترین صورتی نگاشت(تغابن3).

آیه ی فوق نیز دلالت بر این معنا دارد که همه ی ابعاد وجود انسان از تناسب خاصی برخوردارند.

یک سوال مهم

در اینجا ممکن است سوال شود که چرا خداوند در نهاد و طبیعت انسان گرایش به رذایل را قرار داده است؟ و اگر گرایش به زشتیها را قرار داده است، پس چرا از او انتظار تعالی و تکامل را دارد؟ آیا می توان از موجودی که در نهادش گرایش به حرص و بخل و فخرفروشی وجود دارد باید توقع حرکت به سوی کمال را داشت که فقط گرایش به خوبیها و فضایل داشته باشد ؟ بنابراین چون در نهاد انسان خصلتهای منفی وجود دارد نباید بر وی تکالیف گوناگون ارائه نمود و از او خواست تا در انجام تکالیف کوتاهی نکند.

پاسخ این است :

اولاً همانگونه که اشاره شد طبیعت انسان تنها گرایش به بیها و رذایل را ندارد ، بلکه در نهاد انسان میل به سوی خوبیها و فضایل نیز قرار داده شده است . طبیعت انسان تنها از بعد منفی برخوردار نیست ، بلکه بعد مثبت نیز دارد ، یعنی همان گونه که انسان میل به حرص و بخل دارد گرایش به خدا و کمال بی منتها را نیز دارد. همانگونه که در انسان نفس اماره وجود دارد که او را سرزنش می کن و او را بر آن می دارد تا از کارهای سوء خودداری کند . به بیان دیگر انسان موجودی تک بعدی نیست . انسان موجودی نیست که تنها صفات منفی در نهاد او باشد و از صفات و خصلتهای مثبت در وی اثری نباشد بلکه انسان موجودی است دو بعدی که هم خصلتهای منفی دارد و هم خصلتهای مثبت .

ثانیاً بعد منفی درون انسان هنگامی رشد پیدا می کند که ایمان و عمل صالح خوددری کند. اما اگر انسان به فرامین الهی گوش فرا دهد و از آن فرامین اطاعت کند هیچ گاه طبیعت منفی وی زمام وجودش را به عهده نخواهد گرفت ، یعنی اگر انسان بخواهد می تواند خود را به سوی هدف نهایی وجودش برساند.

به عبارت دیگر گرایشهای منفی انسان بالقوه می باشند نه بالفعل ، یعنی هنگامی که انسان قدم به عرصه ی عالم طبیعت می نهد از یک سلسله گرایشهای منفی – و همچنین یک سلسله گرایشهای مثبت بالقوه – برخوردار است که اگر در مسیر صحیح قرار گیرد یعنی از عواما رشد استفاده کند استعدادها و گرایشهای منفی او فعلیت پیدا خواهند کرد.

ثالثاً خداوند بجز حجت باطنی که عقل و اندیشه ی انسان باشد محبتهای بیرونی با نام پیامبران ارسال کرده است تا راه مسیر حرکت او را نشان دهند و او را به سوی هدف حقیقی حیاتش بکشانند. بنابراین با وجود انزال کتب و ارسال رسل دیگر نمی تواند سقوط انسان را به سوی اموزر منفی توجیه کرد.

رابعاً انسان هنگامی می تواند تکامل پیدا کند که بر سر دو راهی انتخاب قرار گیرد. یعنی بر سر دو راهی انتخاب کارهای مثبت و کارهای منفی . اگر انسان فقط بتواند دست به انتخاب امور مثبت بزند دیگر تکامل ان هنگام معنا پیدا می کندکه انسان گرایش به امور منفی نیز داشته باشد و علی رغم آنکه از درون ، گرایش به امور زشت داردولی از اقدام به آنها خودداری کند . تنها در این صورت است که انسان با انتخاب کارهای مثبت و خود داری از کارهای منفی تکامل پیدا خواهد کرد و در نتیجه دارای ارزش وجودی متعالی خواهد شد.

آری باید صفان نکوهیده در درون انسان باشد تا انسان با مبارزه با این خصلتها و صفات ، خود را بسازد . باید درانسان حرص و ولع نسبت به مال و ثروت باشد تا با مبارزه ی با این خصلت و انفال کردن رخود را متعالی سازد . باید در انسان گرایش به کفران و ناسپاسی وجود داشته باشد تا با مبارزه با این خصلت و شکر گزاری و سپاسگزاری خود راتعالی بخشد.

 

 

[1] .پاسکال را می توان نماینده ی این طرز تفکر دانست . وی دعوت سقراط به شناخت خویش را امری عبث و کاذب می پنداشت ومعتقد بود که انسان در شناخت خودش باید مهر خاموشی بر لب بزند ، غرور کاذب خویش را کنار بگذارد و تنها به ندای دین گوش فرا دهد ؛ زیرا بهتر از هر منبع دیگر معرف حقیقت انسان است . البته از نظر وی ، دین شناختی نظری و عقل پذیر از انسان عرضه نمی کند و راز وجودی انسان را نمی گشاید ، بلکه رمزآلود بودن انسان را عمیق تر می گرداند . انساتن که نقشی از پروردگار است ، مانند خداوند پنهان و مرموز است

[2] رساله ای در باب انسان ؛ص 288

[3] .مان؛لاند؛انسانشناسی ؛ ترجمه ی رامپور صدر نبوی ، ص58.

[4] .همان؛ص71

[5] هفت نظریه در باب انسان ص135 و 136

[6] .انسانشناسی ،ص56

[7] مطهری . مرتضی،فلسفه اخلاق،ص187

[8] هفت نظریه در باب طبیعت انسان ؛ ص 136-138.

[9] تاریخی بودن انسان به دو معنی است . معنای نخست آنرا باید در مقابل روش درون نگری دانست .درروش درون نگری ، بر این نکته تاکید می شود که با درون نگری می توان انسان را شناخت ؛ اما معتقدان به تاریخی بودن انسان در مقابل تاکید می ورزند که انسان را با درون نگری نمی توان شناخت ،بلکه تنها راه شناخت او ، تامل در اموری است که حاکی از حیاط درونی او هستند و مظاهر حیات درونی محسوب می شوند ، یعنی تامل در اموری نظیر رفتار ، آثار ، هنر و تمامی جلوه های انسانی که تحقق عینی و خارجی حیات درونی بیشتر تلقی می شوند . معنای دوم تاریخی بودن انسان ، آن چیزی است که در متن مورد اشاره قرار گرفته و در واقع متضمن نفی طبیعت مشترک است.

[10] در فصل چهارم کتاب که بحث جبر و اختیار اختصاص دارد، در ذیل عنوان جبر اجتماعی به نقد و بررسی دیدگاه افراطی درباره ی نقش جامعه (اصالت اجتماع ) خواهیم پرداخت.

 

نظریات ابوریحان بیرونی درباره معنی طبیعت و روشهای تحقیق در علوم طبیعی

 

نظریات ابو ریحان بیرونی‌ دربارهء معنی طبیعت و روشهای تحقیق در علوم طبیعی*

بقلم آقای دکتر سید حسین نصر دانشیار دانشکدهء ادبیات

در هیچ یک از آثار بیرونی که اکنون در دست است تعریف کاملی از معنی‌ طبیعت چه بمعنی فنی فلسفی،چنانچه در کتب فلاسفه مشائی نمایان است و چه بمعنی‌ یک عامل کلی در عالم آفرینش،چنانچه در رسائل اخوان صفا آمده،ارائه نشده است‌ لکن با وجود این نقصان،معنی طبیعت بعنوان اصل فعالیت و سبب تغییر در عالم،در بطن‌ تألیفات بیرونی نهفته است،چنانچه خود او میگوید:

«شکی نیست که قوهء طبیعیت که ملهم است اگر ماده‌ای را بیابد معطل نمیگذارد و چون این ماده افراط کرد و زیاد شد این وقه فعل را دو مربته میکند»1پس بالنتیجه‌ طبیعت نه تنها دارای قدرت خلاقیتی است که صور را بوجود میآورد،بلکه صاحب‌ (*)این مقاله فصلی است از کتابی بنام مفاهیم طبیعت در تفکر اسلامی که بزودی در سلسلهء انتشارات دانشگاه بطبع خواهد رسید.

(1)بیرونی-آثار الباقیه-ترجمهء اکبر داناسرشت،تهران کتابخانهء خیام 1321 ص 111.در کتاب فی تحقیق ماللهند در حالیکه از عقائد هندوان دربارهء مفهوم طبعیت سخن‌ میراند بیرونی چنین مینگارد:سپس نوبت طبیعت است که آنرا Sharika?ra مینامند این لغت از مفهوم غلبه کردن،نمو نمودن و اظهار وجود کردن اشتقاق یافته است،زیرا اماده‌ هنگامیکه بخود صورت میپذیرد باعث میشود که اشیاء به صورتهای جدید درآیند و این رشد عبارت از تغییر یک عنصر بیگانه و جذب آن در عنصر رشدکننده است.پس بنظر میرسد که طبیعت کوشش میکند که در استحالهء عناصر یعنی عناصر بیگانه بر آنها غلبه کند و در این استحاله آنانرا مقهور سازد.فی تحقیق ماللهند من مقولهء مقبولة فی العقل او مرذولة به تصحیح زاخاو،لا یبزیک:1925،ص 20.

سیاست

 

انید-اعجاز و خواص سوره های قرآن

Top of Form

Bottom of Form

مهمانت را گرامی بدار گرچه کوچک باشد و برای پدرت و آموزگارت از جا برخیز اگر چه امیر باشی

   امام علی علیه السلام 

 

اگر من رییس جمهور شدم در اولین سخنرانی خودم از صلح و گسترش روابط و دوستی با همه و محکوم کردن هر عملی که این هدف را مخدوش میکرد سخن میگفتم و بر خلاف آقای احمدی نژاد هرگز اولین سخنانم محکوم کردن کشوری بزرگتر و قدرتمند تر از خودم نبود.  

بسیار مشهود بود که اولین اشتباه آقای احمدی نژاد توهین به کشورهای غربی و در راس ان آمریکا بود که آن کشور را تروریست خواند و واقعه 11 سبتامبر را واقعه ای ساختگی نامید و همچنین بدون هیچ پروایی اسراییل را به نابودی تهدید کرد.  


ادامه مطلب ...

تاریخ ارسال: چهارشنبه 22 آذر ماه سال 1391 ساعت 02:03 AM | نویسنده: Saman | موضوع: سیاسی | چاپ مطلب 0 نظر

15 عاملی که باعث عدم پیشرفت و تیره روزی ملت ها می شود

حـضـرت بـاقـر عـلیـه السـلام فـرمـود: کـسـیـکـه در کـمـک کـردن بـه بـرادر مـسـلمـانـش بـخـل ورزد و از اقـدام در انـجـام حـاجـتـش دریـغ کـنـد گـرفـتـار بکمل کسى شود که در آن کمک گناهکار (خدا) شود و مزدى هم نبرد.

  پیشرفت و ترقی همه ملت ها جدا از نوع حکومت و ساختار سیاسی، رابطه مستقیمی به نوع فرهنگ، خصوصیات فردی و گروهی مردم دارد. وجود برخی خصایص منفی و نابهنجار در بین انسانها بطور غیر قابل انکاری میتواند در مسیر رشد و پیشرفت جوامع تاثیری شگرف برجای بگذارد. این ویژگی های منفی با نهادینه شدن در فرهنگ و زندگی روزانه موانع بزرگی بر سر راه تغییرات مثبت اجتماعی و سیاسی بر جای میگذارند. صفاتی که عمدتاً ارتباطی به نوع حکومت نداشته و معمولاً ریشه در تربیت، شخصیت و اعتقادات مردم دارد. در ادامه به مجموعه ای از این فاکتورها اشاره میکنیم:

1-دروغگویی

نبود صداقت در گفتار و کردار باعث بوجود آمدن حس بی اعتمادی بین انسانها در زمینه های


ادامه مطلب ...

تاریخ ارسال: یکشنبه 19 آذر ماه سال 1391 ساعت 7:41 PM | نویسنده: Saman | موضوع: سیاسی | چاپ مطلب 0 نظر

اگر رییس جمهور بودید چکار میکردید؟

 حـضـرت صـادق عـلیه السلام فرمود: قرآن عهد خداوند و فرمان او است بر خلقش پس سـزاوار اسـت بـراى شـخص ‍ مسلمان که در این عهد و فرمان خدا نظر افکند و روزى پنجاه آیه از آن بخواند

 

با توجه به اوضاع و احوال کشور یا بهتره بگیم به خاطر اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی کشور مردم همه به اتفاق یک سیاست مدار تمام عیار شدند.کمتر محفلی را میتوان دید که موضوع آن به مسائل سیاسی مربوط نباشد یا اتمام این محافل موضعگیری سیاسی نباشد.در این چند ساله مردم بیشتر به اهمیت مدیریت جامعه پی برده اند.اگر یک نگاه گذرا از تاریخ داشته باشیم میبینیم که قبل از انقلاب مردم زیاد به امور سیاسی توجهی نداشتند و انقلاب هم به خاطر اوضاع بد اقتصادی بود که حکومت شاه برای اکثر مردم (که کشاورزان تازه زمین دار شده بودند)درست کرده بود و مردم در پی اصلاحات بودند.بعد از انقلاب هم مردم فقط هنگام انتخابات مواضع سیاسی خود را اعلام میکرند که اکثرا همان مواضع حکومت بود(به جز یک مورد انتخاب خاتمی).این بی توجهی تا دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری ادامه داشت.از اول انقلاب تا سال ۱۳۸۴ کشور روند رشد اقتصادی را میگذراند تا انتخاب آقای محمود احمدی نژاد که برنامه های تک محوری ایشان موجب اوضاع بد اقتصادی شد.علاوه بر اینها اظهار نظرات و انتقادات ناموجه احمدی نژاد در مورد غرب و وقایع آن موجی از تحریم ها را به بهانه موضوع هسته ای علیه ایران روانه کرد.مردم ایران که  قبلا هم تحریم های اسمی و غیر کامل آمریکا را تجربه کرده بودند اینک مقابل کوهی از تحریم های کامل و واقعی قرار گرفتند و همین مردم که تا قبل از انتخاب احمدی نژاد روند رو به رشد کشور را خود به خود و بدون دخالت فرد خاصی میدیدند مجاب شدند که مدیریت کلان اقتصادی و سیاسی کشور یک موجود کاملا واقعی هست که سپردن آن به افراد نالایق مسائلی را به بار می آورد که الآن در کشور مشهود است. 

این خلاصه فرآیندی بود که موجب بیش از پیش سیاسی شدن افراد شد. 

من این پست یا بهتر بگویم این سرفصل را باز کردم تا هم مسائل نابخردانه دولت را شرح و نگاه انتقادی به آن داشته باشم و هم راهکار صحیح آن را (در صورت موجود بودن)ذکر کرده و در مورد آن مفصلا شرح دهم و البته منصفانه هست که اگر مسائل مثبتی در این دولت دیدم را بازگو کنم. 

 

با تشکر

تاریخ ارسال: جمعه 17 آذر ماه سال 1391 ساعت 6:18 PM | نویسنده: Saman | موضوع: سیاسی | چاپ مطلب 0 نظر

نکته ای جالب در مورد اشغال سفارت آمریکا در ایران

 پیوند میان برادران (دینى ) آنگاه که پیش هم هستند دیدار همدیگر است ، و در مسافرت نامه نوشتن بیکدیگر. 

حـضـرت صادق (ع )

 

 

مصاحبه عباس امیرانتظام با روزنامه جامعه 

 

وی در مصاحبه با روزنامه جامعه (توسط ابراهیم نبوی) که ۷، ۸، و ۹ اردیبهشت ۷۷ منتشر شد در باره اتهام جاسوسی آمریکا می‌گوید:

در نوزده سال (از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۷۷) گذشته منتظر چنین فرصتی بودم که این سؤال در داخل کشور از من پرسیده شود و من بتوانم مسائل را به اطلاع هموطنانم برسانم. شما اطلاع دارید که در دولت موقت من معاون نخست وزیر، سخنگوی دولت و مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانه‌ها در داخل کشور بودم، از جمله آمریکا؛ و ما با آمریکا بیشترین قراردادها را داشتیم، چیزی


ادامه مطلب ...

تاریخ ارسال: دوشنبه 13 آذر ماه سال 1391 ساعت 7:47 PM | نویسنده: Saman | موضوع: سیاسی | چاپ مطلب 0 نظر

ایرانیان در کدام کشورها نیاز به ویزا ندارند

  روزگار بدن ها را فرسوده و آرزو ها را تجدید و مرگ را نزدیک ساخته و امیدواری ها را دور میسازد

 

امام علی (ع)

سالهای آخر قرن بیستم ، درست مثل سالهای قبل از شروع جنگ های بزرگ جهانی، فضای سیاسی در دنیا شدیداً ملتهب بود و کسی دقیقاً نمیدانست که جهان به کدام سمت و سوئی در حرکت است.

 

 

 سیاست ما_در امریکا بیل کلینتون رئیس جمهور دموکرات ،دور دوم ریاست جمهوری خود را که از سال ۱۹۹۶ شروع شده بود طی میکرد. جمهوریخواهان که ۸ سال از قدرت دور بودند با ارائه پروژه قرن جدید آمریکائی در صدد بودند که آب رفته را به جوی باز آورند و دوران اقتدار نظامی واشنگتن را مجدداً احیاء کنند. جمهوریخواهان معتقد بودند که با فروپاشی شوروی جهان تک قطبی شده و رهبران آمریکا وظیفه تاریخی دارند که نه تنها کشور خود بلکه جهان را رهبری کنند. آنها به کتاب فرانسیس فوکویاما " پایان تاریخ" اعتقاد کامل داشتند که لیبرال دموکراسی آمریکائی موفق ترین مدل سیاسی در جهان آینده خواهد بود. بی ثباتی اوضاع داخلی روسیه و جنگ های مزمن در بالکان این وضعیت را تشدید میکرد. برخی از اتفاقات هم این ظن آمریکائیان را تقویت میکرد . اروپائیان نتوانستند بدون حضور آمریکا صلحی در بالکان برقرار کنند و قرارداد صلح دیتون در آمریکا ، تنها با نظارت بیل کلینتون امضاء شد. همه این رویدادها باعث گردیدند که برخی از آمریکائیان ساده اندیش باورشان بشود که قرن بیست و یکم حتماً قرنی آمریکائی است و واشنگتن دست بالا را در مدیریت بحران های جهانی خواهد داشت.
در این حال اسرائیل در سال ۱۹۹۸ برای اینکه تصویر تاری از کشورها و رویدادهای خاورمیانه به مردم آمریکا و کشورهای اروپائی نشان دهد، تصمیم گرفت برای انعکاس گزینشی محتوای رسانه های خاورمیانه در اروپا و آمریکا ، مقالات عربی ، فارسی و ترکی و اردو را به زبانهای انگلیسی و فرانسه و چینی ، عبری ،اسپانیائی، روسی ، لهستانی ، ژاپنی و ایتالیائی ترجمه و از طریق سایتی به همین نام یعنی MEMRI موسسه بررسی های محتوای رسانه های خاورمیانه ای در اختیار دیگران قراردهد. ادعای اولیه این موسسه فرهنگی جلوه میکند. MEMRI با تاسیس دفاتری در واشنگتن ، بیت المقدس ، توکیو، شانگهای ، برلین و لندن سعی دارد به محققان این کشورها آرشیو جامعی از محتوای رسانه های کشورهای خاورمیانه البته با گزینش و ترجمه دلخواه خود را ارائه دهد و از این طریق بر کل جریان پژوهش در جهان کنترل داشته باشد.
به عنوان مثال بخشی از برنامه هایی را که MEMRI در اکتبر سال ۲۰۱۱ پوشش داده عبارتند از " دموکراسی در کشورهای عربی و اسلامی "، " آرشیو جامعی در باره اقدامات ضد یهودی و ضد هولوکاست در خاورمیانه " ، " بررسی خطرات جهاد و تروریسم در جهان " ، " اخبار مربوط به جهاد در سطح جهان" ، " بررسی رسانه های فلسطینی" و ده ها پروژه مطالعاتی دیگر. جالبترین تحقیق این موسسه در باره برنامه های کودک و نوجوان شبکه های رادیو تلویزیونی خاورمیانه به ویژه بررسی محتوای کارتون هائی است که برای کودکان پخش می شوند. مسئولان موسسه سعی دارند نکاتی را در این کارتون های سرگرم کننده کشف کنند که نشان دهنده آموزش هایی در باره یهودی ستیزی به کودکان خاورمیانه است. انها میخواهند به کشورهای غربی بقبولانند که در کشورهای مسلمان برای نسل های متمادی به خصومت با یهودیان برنامه ریزی و سرمایه گذاری شده است. به عنوان مثال چند سال قبل در روز جهانی قدس گوینده برنامه کودک در شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران در شرح اهمیت این روز برای کودکان ایرانی ، با تشریح نقاشی هایی توضیح داده بود که یهودیان خانه ها و مزارع فلسطینی ها را اشغال کرده و آنها را آواره ساخته اند. محققان موسسه بررسی رسانه های خارمیانه خیلی سریع به این نتیجه گیری رسیدند که محتوای برنامه های کودک در جمهوری اسلامی ایران شدیداً ضد یهودی است !!!
با وجود آنکه مقامات MEMRI همواره از اینکه این موسسه به طرفداری از اسرائیل متهم می شود ، ناراضی هستند با این حال بررسی وضعیت موسسین این نهاد نشان دهنده آن است که نگرانی از به خطر افتادن منافع اسرائیل و حفظ آنها ، حرف اول را در تاسیس و ادامه کار MEMRI بازی میکند. موسسین اصلی MEMRI عبارتند از Meyrav Wurmser که همسر سابق David Wurmser مشاور ارشد Dick Cheney معاون جرج بوش رئیس جمهور سابق آمریکاست. این خانم دارای ارتباطات نزدیکی با حزب لیکود اسرائیل و از مدافعان سرسخت اسرائیل در آمریکا شمرده می شود. نفر دومی که مشارکت فعالی در تاسیس این موسسه داشت و هم اکنون رئیس شمرده می شود Yigal Carmon می باشد که سابقاً سرهنگ سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل بود. البته Steven Stalinksy مدتها است که نقش مدیر اجرائی را بازی میکند و با تبحری که در دنیای رسانه ها دارد عقاید و نظرات این موسسه را در نشریاتی نظیر Weekly Standard و Middle East Forum نشر میدهد. همه افرادی که با MEMRI همکاری میکنند روابط خیلی نزدیکی با نئو محافظه کاران آمریکائی دارند و به قول خودشان حفظ امنیت اسرائیل برای آنها از اولویت بالائی برخوردار است. در سال ۲۰۰۱ ، بودجه سالیانه MEMRI ، تنها دو میلیون دلار بود ولی در سالهای اخیر میزان آن رسماً ۵ میلیون دلار اعلام می شود. به گفته مدیران MEMRI بیشتر مخارج صرف پرداخت به موسسه Yesodot Shalom در اورشلیم می شود که ترجمه محتوای رسانه های خاورمیانه به زبانهای اروپائی و آسیائی را بر عهده دارد. البته MEMRI اخیراً پروژه پایش شبکه های تلویزیونی خاورمیانه را راه اندازی کرده و میتواند همه برنامه های رادیو تلویزیونی پخش شده در خاورمیانه را ضبط و سپس محتوای انها را تحلیل نماید. البته نهاد های رسمی آمریکا نیز با توجیهاتی بودجه هایی را برای کمک به مطالعاتی که در MEMRI جریان دارد ، به این موسسه اختصاص میدهند. اخیراً وزارت خارجه آمریکا، بخش بزرگی از بودجه تشویق آزادیهای دینی را به MEMRI اختصای داد و اینگونه توجیه کرد که این موسسه در باره هولوکاست و انکارکنندگان آن در کشورهای خاورمیانه مطالعات جامعی را در دست اقدام دارد.
در مورد MEMRI و فعالیتهای آن انتقادات زیادی صورت میگیرد. اغلب اینها بر این پایه استوار هستند که این موسسه بر خلاف انچه ادعا میکند تنها یک نهاد تحقیقاتی نیست بلکه صرفاً یک موسسه تبلیغاتی است که تمرکز واقعی آن بر اسلام ترسی و انتشار تبلیغات ضد اسلامی است. منتقدان شواهد زیای را در این مورد می آورند. چندی قبل مناظره ای بین وفا سلطان از اتباع سابق سوریه که به آمریکا پناهنده شده و به انتقاد از اسلام پرداخته و ابراهیم الخولی در شبکه تلویزیونی الجزیره برپا شد. MEMRI بلافاصله سخنان انتقادی وفا سلطان را که در انتقاد از اسلام بود در سطح وسیعی منتشر ساخت. در حالیکه اگر چنین انتقاداتی به صهیونیسم وارد بشود چشمان خود را بر آنها می بندد و تحت عنوان یهودی ستیزی از کنارشان میگذرد.
بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر ، فعالیتهای MEMRI شتاب تازه ای گرفت. منابع ترجمه شده این موسسه مورد استفاده نمانیدگان کنگره و همه کسانی در آمریکا قرار گرفته که به نحویی در تصمیم سازی های موثر سهیمند. علاوه بر اینها مطالب MEMRI در روزنامه های معتبر آمریکائی نظیر نیویورک تایمز و واشتنگتن پست و لوس آنجلس تایمز چاپ می شود. شبکه های وابسته به نئو محافظه کاران آمریکائی نظیر فاکس نیوز از مشتریان دائمی مطالبی هستند که MEMRI تهیه کرده است. به نوشته یکی از خوانندگان سایت MEMRI ،این موسسه توانسته چشمان مخاطبان آمریکای و غربی را به نیروهایی که در جهان اسلام با هم درگیر هستند نشان بدهد. به قول این خواننده در خاورمیانه نیروهای مترقی و جوان و تحصیل کرده و دوستدار فرهنگ و تمدن غربی در مقابل آن چه وی اصول گرایان خوانده ایستاده اند. البته MEMRIدر باره تنش های داخلی جامعه اسرائیل و خودسوزی های انجام شده در آن تحلیلی ارائه نمیدهد.
با همه ادعاهای که MEMRI در تبلیغ فعالیتهای خود به عنوان موسسه ای فرهنگی و تحقیقاتی ارائه میدهد ، تحلیل محتوای مطالب آن نشان دهنده آن است که مدیران موسسه به طرز زیرکانه ای در ترجمه اخبار و مطالب گزینشی، عمل کرده و همواره منافع اسرائیل را مد نظر داشته و از نئو محافظه کاران آمریکائی که همواره راه حل های نظامی را در اولویتهای کاری خود قرار میدهند، حمایت میکتند.

·          

فراخوان هفتمین همایش سالانه انجمن علوم سیاسی ایران

حکمرانی، سیاست و دوستی تشدید چالش های سیاسی- اجتماعی و فرهنگی و بحران حکمرانی در اکثر کشورهای جهان اعم از تو...

·        

دکتر صادق زیباکلام

 

 

زندگينامه: 

 

صادق زيباكلام درسال 1327 درمحله بازارچه آب منگول تهران متولدشد.خودش مي گويد كه پدرم مال محله خاني آباد ومادرم مال محله بازارچه نايب السلطنه خيابان ري بودندومن دركوچه  معروف به ((دعانويس ها))،وسط بازارچه آب منگول ،درجنوب خيابان ري متولدشدم.

خانواده مادري ا ش مالك وزمين داربودنداماخانواده ي پدري اش ازطبقه متوسط وبازرگان بودند.جدپدري اش روحاني بوددربازارتهران .نام وي علي زيباكلام بودامادربازارتهران به نام ((آشيخ علي مركب ساز))شناخته ميشداوازمعدود روحانيوني بودكه اعتقاد داشت روحانيون بايدازخود،كاروحرفه اي داشته باشندوازدرآمدهاي شرعي نظير سهم امام ارتزاق نكنند.به همين جهت اويك كارگاه كوچك مركب سازي دربازار تهران داشت ومحصولاتش به نام ((مركب شيخ)) فروخته ميشدند. علي رغم اين طرزتفكر،دكترزيباكلام ميگويدكه جدش ازروحانيون مشروعه خواه بوده است وازشيخ فضل الله نوري حمايت ميكرده است.آشيخ علي دوهمسراختيارميكند،ازهمسردومش فرزندي نداشته ،اماازهمسراولش داراي سه پسرويك دختربوده. پدردكتر،پسردوم آشيخ بود،آشيخ علي قبل ازتولد زيباكلام دراثرتيفوس فوت ميشود.دوپسروي به دنبال تجارت ميروند.پدردكتراماجداي ازفعاليت تجاري بابرادرانش،روي به فعاليتهاي سياسي مي آورد.خوددكترمعتقداست كه فضاي به شدت سياسي دهه 1320،دليل اصلي سياسي شدن پدرش بوده است.اوطرفدار مصدق بوداماازلحاظ تشكيلاتي در((حزب زحمتكشان))به رهبري دكترمظفربقايي فعاليت ميكرد.مسووليت اصلي وي درحزب ،همكاري درانتشارروزنامه ((شاهد))ارگان حزب زحمتكشان بود.

جداي ازپدر،جدمادري وي آميرزاباقركه ازمعتمدين بازارچه نايب السلطنه بود،به علاوه دايي بزرگ وي به نام جوادصوفباف ،ازطرفداران مصدق وجبهه ملي بودند.شوهرعمه دكتر،حسن تجويدي هم ازطرفداران حزب بوده است.بعدازكودتاي 28 مرداد،پدردكتر به فعاليت هايش درجبهه ملي،بالاخص سازماندهي تظاهرات 30 تيرسال 1331به طرفداري ازدكترمصدق ،متواري ميشود.طرفداران شعبان جعفري(شعبان بي مخ)به همراه سايرطرفداران شاه درجريان وقايع 28مرداد،مغازه پدردكتردرميداقزوين تهران راغارت ميكنند.

زيباكلام مي گويد:

ازنخستين خاطرات دوران كودكي ام اين است كه به همراه مادرم به محلي كه پدرم درآن مخفي شده بود،ميرفتم.خانه اي بودمتعلق به يكي ازبستگان مادرم كه پدردرزيرزمين آن مخفي بود.من درآن موقع نميدانستم كه پدرم فراري ومخفي است ودرعالم بچگي متحيروسرگردان بودم كه چراپدرم به خانه خودمان نمي آيدوچرادرزيرزميني درتاريكي زندگي ميكند.خيلي هم ميترسيدم ومادرم هرشب به من ميگفت كه به هيچ كس نبايدبگويي كه پدرت راديده اي .هركس دم درخانه مان آمدبگوكه پدرم رانديده ام،چندماهي است كه خانه نيست.چندماه بعدازكودتا وبه كمك يكي دونفرازبستگان مادرم كه بادربارحشرونشري داشتند،پدرازمخفيگاه خارج ميشود امابه وي توصيه ميكنندكه نه به محل كسب وكارش برودونه به منزلش ،پدريكي دوسال به آبادان ميرفته وكاميونهاي اسقاطي شركت نفت راازطريق مناقصه خريداري ميكرده وآنهاراپس ازاوراق نمودن به تهران ميفرستاده .پس ازآنكه آب هاكاملاازآسياب مي افتاد،پدربه تهران بازميگرددومغازه جديدي درخيابان قزوين كه مركزفروش لوازم كاميون درشهر ري بوده ،خريداري ميكنند.

زيباكلام معتقداست كه پدرش به لحاظ تجاري واقتصادي از هوش واستعداد بسيار بالايي برخورداربوده است.اوبه سرعت ازنظرمالي پيشرفت ميكندوواردكننده لوازم كاميون ميشود.زيباكلام ميگويد((تجربه تلخ دوره مصدق وشكست نيروهاي ملي پس ازكودتا تاثيربدي برروي پدرم گذاشت.مشخصاسه جنبه اززندگي پدرراميتوان بازتاب شكست نهضت ملي دانست:روي آوردن به عرفان ومثنوي ،پيشرفت تجاري وتلاش بسياربراي دورنگه داشتن زيباكلام جوان ازسياست.اوآنقدرنسبت به فعاليتهاي سياسي نااميدوبدبين شده بودكه حتي پس ازآنكه زيباكلام دركنكوردانشگاه درسال 1345 پذيرفته شد،پدرش باتحصيل اودرايران مخالفت كرده واورابراي ادامه تحصيل روانه اتريش ميكند.

زيباكلام ميگويد:

اگرچه بعدازكودتاپدرم ازسياست خيلي سرخورده شدوهمواره نگران بودكه مبادامن به سمت سياست كشيده شوم،اماقسمت اين بودكه علي رغم پرهيزواكراه وممانعت وي،من به سوي مسايل سياسي كشانده شوم.محيط خانوادگي مابه شدت سياسي بود.پدربزرگم،دايي ام،شوهرعمه ام،پسرعمه هايم وبسياري ديگرازمنسوبين ماسياسي بودند.درهرديدارخانوادگي كه داشتيم ،همواره بحثهاي سياسي مطرح بود.من خيلي كوچك بودم كه بانام هاي شاه،مصدق،بقايي،خنجي،خليل ملكي،خسروروزبه،دكترفاطمي،عبدالكريم قاسم و...آشناشدم بدون آنكه به درستي بدانم كه اين هاكه بودند.دبيرستان كه ميرفتم بانامهاي بيشتري آشناشدم:اوين ،قزل قلعه،تيموربختيار،مسجدهدايت،آيت الله طالقاني ،علي اميني ،سرلشكرقرني،جبهه ي ملي ،حزب توده،بازار،اعلاميه و...

بعدازكودتاي 28مردادوبازگشت به زندگي عادي،خانواده ي زيباكلام ازخيابان ((ري))به خيابان ((مخصوص))نقل مكان ميكنند.اوپنج سال نخست ابتدايي رابه دبستان غزالي درخيابان سيناوسال آخردبستان رابه دبستان دكترقاسم زاده درخيابان ((غفاري ))ميرود.بابهترشدن وضع مالي شان،پدرش منزل بزرگي رادرنياوران خريداري كرده وبه شميران ميروند.وپدر،اورادردبيرستان رهنمادرخيابان قيطريه ثبت نام ميكتد.پدرش اوراصبح هابه دبيرستان ميرسانيدوظهرها هم براي ناهاربه تجارتخانه ي پدردرخيابان دروازه قزوين ميرفت.درآن سالهاكلاسهاي دبيرستان از8صبح بودتا 4بعدازظهروهنگام ظهركلاسهابه مدت 2 ساعت تعطيل ميشدوعصرهانيزخودش به منزل بازميگشت،زيباكلام ميگويد:

براي ناهارمعمولابه رستوراني درچهارراه معزالسلطان ميرفتيم واكثرمواقع هم برخي ازهمكاران پدرم همراهمان بودند.خيلي وقتهادرحين راه رفتن يابه هنگام صرف ناهار،به واسطه ي اتفاقي كه درمملكت ياخارج ازآن افتاده بوددوستان پدرم بحث وگفتگوي سياسي ميكردند.پدرم چندان درگفتگو هاشركت نميكرد.بعضي وقتهاكه صحبتهاخيلي داغ وحساس ميشد،پدرم به من نگاهي مي انداخت وميگفت:اگرغذايت راخورده اي برو!گاهي اوقات من خيلي دوست داشتم به حرفهايشان گوش بدهم،اماحرف پدرم برايم حجت بود.اگرغذايم راخورده بودم بلافاصله خداحافظي كرده وميرفتم واگرغذايم هنوزتمام نشده بود،سعي ميكردم سريع تربخورم وبروم.البته من سعي ميكردم جوري وانمودكنم كه اصلامتوجه حرفهاي آنها نيستم وچندان علاقه اي هم به شنيدن آن حرفهاندارم.

فاصله دروازه قزوين كه نزديك مغازه پدرم بودتاچهارراه معزالسلطان راپياده ميرفتيم ومن عقب ترازآنان مي آمدم.وانمودميكردم كه حواسم به آنهانيست درحاليكه سراپاگوش بودم.سرميزغذانيزمعمولاكتاب يادفترچه ي درسي ام رابازميكردم كه مثلادرحال درس خواندن هستم وگوشم به حرفهاي آنها نيست درحاليكه به شدت به بحثها وگفتگوهاي آنهاگوش ميكردم.يكي ازهمكاران پدرم حسين نايب حسيني بود،ازفعالين جبهه ملي وازدوستان نزديك تختي.ديگري محمودجميا ن بودكه اوهم طرفداردكترمصدق ،امامذهبي بود.سومي محمدبرازنده پي بودكه فوق العاده مذهبي وبه شدت طرفدارامام خميني بود.صاحب رستوران حاج ماشا الله بهشتي ،فردي مذهبي ومصدقي بود.به استثنايكي_ دونفر،جملگي دوستان پدرم مذهبي وطرفدارمصدق بودند.يكي ازآن استثنايات ،عباس پازوكي بود.اونيزدرگذشته باپدرم درجبهه ملي بودامابعدها به رژيم شاه نزديك شده بود.دايي بزرگم،سيدجوادصوفباف نيزعلي رغم آنكه درابتداطرفدارمصدق بود،امابعدهاواردارتش شدودرتشكيلات امنيتي ارتش ،به نام ((ركن2))سمت مهمي پيداكرد.

ازاواسط دوران دبيرستان ،زندگي زيباكلام تحول مهمي پيداميكند.ميرزاباقر،پدربزرگش دچارسرطان ميشودوبعدازچندماه فوت ميشود.اوتصميم ميگيردبه خاطرشرايط مادربزرگ ودايي اولش كه شش ماه ازاوبزرگتربودباآنهازندگي كند.اواخرهفته به منزل خودشان درنياوران ميرفت ومابقي هفته رابامادربزرگ ودايي اش ميگذراند.خودش ميگويد اين وضعيت جديدخيلي برايم جالب بودچون احساس بزرگي ميكردم،فكرميكردم كه به واسطه تنهايي مادربزرگ ودايي ام كه باهم همبازي بوديم ،باحضورخودم درآن خانه ،كارمثبتي انجام ميدهم. اماعلت اصلي اين احساس بزرگي ،آن بودكه زندگي نزدمادربزرگم به من يك جوراحساس استقلال مي بخشيد.

پس ازاخذديپلم درسال 1345،خانواده اش اورابه اتريش ميفرستند.دليل انتخاب اتريش هم،حضوربرخي ازاقوامشان دراتريش بود.پدرزيباكلام دل خوش بودكه بااعزام اوبه اتريش ،توانسته است فرزندش راازدرگيريهاي سياسي دانشگاه تهران دورنگه دارد.غافل ازاينكه اورابه جايي ميفرستدكه يكي ازفعالترين كانونهاي مبارزات دانشجويي عليه رژيم شاه بود.آن چه پدرنميدانست آن بودكه بستگانش درشهرگراتس اتريش نه تنهاازرهبران جنبش دانشجويي دراروپابه حساب مي آمدند،بلكه برخي ازآنان درزمره ي رهبران فكري جريانات سياسي خارج ازكشوربودند.خودزيباكلام دراين باره ميگويد:

يكي ازبستگانم به نام بهرام ثريا،كتاب((اصول مقدماتي فلسفه))جرج پليتسرراكه نظريه پردازي ماركسيست بودوغلامعلي فروتن ازاعضاي حزب توده آن رابه فارسي ترجمه كرده بود،به من درس ميدادوكيومرث زرشناس كه ازرهبران حزب توده بود((فلسفه ماركسيسم))،واحمدساعي كه ازرهبران جبهه ملي بود((تاريخ جنبش ملي ايران))وغلامعلي عاطفي ((نظريات خليل ملكي))رابه من تعليم ميدادند.

اين آموزشهابه ويژه آشنايي باماركسيسم،درذهن وفكرصادق جوان ،طوفاني به راه انداختند.آشنايي بامسايل سياسي تاريخ معاصرايران،بالاطبع برايش خيلي مطبوع بودامانظريات ماركسيستي براي اوكه درخانواده اي مذهبي بزرگ شده بودوخودش نيزتمايلات مذهبي داشت،اشكالات وتناقضات فكري عميقي به دنبال آورد.خودش ميگويد:

آموزش هاي ماركسيستي كم وبيش تمام اعتقادات ديني ام رابه بن بست مواجه ساخت.هيچ پاسخي براي آن آراوانديشه هانداشتم .براي حل اين مشكل دوراه نيزبيشترپيش رونداشتم:يابايدجلوي آشنايي بيشترم با ماركسيست راميگرفتم وياآنكه تسليم آن نظريات ميشدم .هردوراه غيرممكن بود.انتخاب راه اول برايم اينگونه بودكه مي خواهم ازحقيقت فراركنم .راه دوم ،يعني تسليم ماركسيست شدن هم برايم خيلي تلخ بودچون نمي خواستم يانمي توانستم معتقدات ديني ام راازدست بدهم.

اوازآن دوران به عنوان يكي ازسخت ترين دوران زندگي اش يادميكندومي گويد:

همه ي وجودم شك شده بود،مطالعات ديني ام آنقدركم وسطحي بودكه حتي براي كوچكترين مباحث ماركسيستي هم پاسخي نداشتم ودرمانده شده بودم.براي مدتي نمازخواندن راهم كنارگذاشتم چون احساس ميكردم نميتوانم چون اعتقادنداشتم .من هم ميبايستي مانندسايردانشجوياني كه درگراتس بودندوماركسيست شده بودند،ماركسيست ميشدم.همه آنهاهم علي القاعده روزي كه ازايران آمده بودنداعتقادات مذهبي داشتندوبه تدريج آن اعتقادات رارها كرده وماركسيست شده بودند.امامشكل من آن بودكه يك جوراحساس عاطفي ياقلبي بامذهب داشتم .درآن دوران سرگشتگي وترديد،باچنددانشجوي عرب سوري ومصري آشناشدم.يك روزدركتابخانه دانشگاه هنگام اذان مغرب ديدم كه يكي ازدانشجويان برخاست ودرگوشه اي سجاده انداخت وشروع به خواندن نمازكرد.بي اختياربلندشدم وبه طرفش رفتم.ازنگه داشتن دستهايش به سينه فهميدم كه سني است.

بعدازنمازبه اوسلام كردم وبي اختياربه زبان آلماني گفتم كه من ميخواهم نماز بخوانم.رفتم وضوگرفتموبرروي سجاده ي اونمازخواندم.نميدانم چه شده بودكه هنگام نماز،بي اختياروبه پهناي صورت ميگريستم.به نظرم همه ي آن دردها،ترديدهاوسرگشتگي هاكه درطول آن چندماه فلجم كرده بود،مبدل به بغض شديدشده بود.آن دانشجوپرسيدچراناراحتي وگريه ميكني ؟بي اختيارگفتم دلم براي خداخيلي تنگ شده ،وبيشترگريستم.اودست مراگرفت وبه منزلش برد.همسراوهم عرب بودوباهم درگراتس درس مي خواندند.همسرش پزشكي ميخواندوخودش رشته ي مهندسي.

امادوستي زيباكلام بادانشجويان عرب مسلمان به جايي نمي رسد.اودرآن سالهاشيفته ومريد((جمال عبدالناصر))رهبرمصربوددرحاليكه ((اخوان المسلمين))دشمنان قسم خورده ناصربودند.دوستان عرب زيباكلام ،ازطرفداران اخوان المسلمين بودندوبه تدريج كه زيباكلام به افكارسياسي آنهاپي برد،فاصله اش ازآنهابيشترميشد.

اقامت زيباكلام دراتريش هشت ماه بيشتربه طول نمي انجامد.درخردادماه سال 46 پدرش به وي مينويسدكه همكارارمني اش به نام ((توماسيون))،كه مكاتبات خارجي پدرش راانجام ميداده است ،به دليل سكته ي قلبي فوت شده است.درازاوميخواهدكه براي كمك به وي براي اداره ي امورتجارتخانه به تهران بازگردد.درحاليكه اوعازم بازگشت بوده پدرش مجددابه اومينويسدكه چون كاراصلي اش انجام مكاتبات به زبان انگليسي است بهتراست اوقبل ازبازگشتبه ايران ،چندماهي رابه انگلستان برودوپس ازفراگيري زبان انگليسي به ايران برگردد.اونيزاطاعت امرپدرنموده وازاتريش به انگلستان ميرودوسرگرم آموختن زبان انگليسي ميشود.پس ازيك ماه كه پدربه تدريج ازشوك ازدست دادن دستيارش بيرون مي آيد،متوجه ميشودكه درست نيست صادق به ايران بازگردد.كارترجمه راخيلي هاي ديگرنيزميتوانندانجام دهند.به اومينويسدكه مسيله بازگشتش به ايران منتفي است .اگربخواهدميتواندبه اتريش برودواگرنه،درهمان انگلستان ادامه تحصيل بدهدوزيباكلام دومي رابرمي گزيند.

كوله بارتجربيات هشت ماهه درجنبش دانشجويي درگراتس اتريش،تجربيات پرباري براي زيباكلام جوان دربرداشت.بااينكه اودرآن ايام 18_19سال بيشترنداشت ،امابه سرعت مبدل به يكي ازاعضاي فعال وموثرجنبش دانشجويي درلندن شد.خودش ميگويد:

زندگي من درآن مقطع بعه دو بخش تقسيم ميشد:درس ومبارزات سياسي.

ازنظرفكري، اگرچه اوچپ بودوبافعالان چپ وماركسيست در((اتحاديه ي دانشجويي لندن))وابسته به كنفدراسيون سري جداداشت،اما رگه هايي ازتمايلات مذهبي هم دروي به چشم ميخورد.آن تعلقات مذهبي سبب ميشودتابه همراه يكي_دوتن ديگرازدانشجويان مذهبي ايراني دركالج نوودو شماري ازدانشجويان مسلمان غيرايراني آن كالج ،يك انجمن اسلامي تاسيس كند.خودش ميگويد:

جداي ازاعتقادات مذهبي ام ،انجمن اسلامي وسيله اي بودبراي تبليغ سياسي عليه رژيم شاه.

به علاوه اوموفق ميشودشماري ازدانشجويان هم دوره اش درآن كالج رانيزبه كنفدراسيون بكشاند.البته محيط دانشجويي لندن نيزازبسياري ازجهات باگراتس ،تفاوت داشت.درگراتس فعاليت دانشجويي درقالب كنفدراسيون براي بسياري ازدانشجويان ايراني يك قاعده ي كلي بود.امادرلندن ،برعكس،فعاليت سياسي درجنبش دانشجويي عليه رژيم شاه ،بيشتريك استثنابود.به علاوه فعالان دانشجويي درلندن ،آن گرايشات فكري سفت وسخت همتايان خوددرگراتس رانداشتند.

بعدازطي دوره دوساله كالج ،اوبه پلي تكنيك شهرهدرزفيلددرشمال انگلستان ميرودوواردرشته مهندسي شيمي ميشود.دوران دانشجويي اودرشهرهدرزفيلدخيلي ساكت وآرام سپري ميشود.علت اصلي اين آرامش عدم حضوردانشجويان ايراني درآن شهربود.درمجموع درآن پلي تكنيك ،بيشترازسه ياچهاردانشجوي ايراني حضورنداشتندكه سه نفرازآنان ،بورسيه ي نيروي دريايي بودندوچهارمي نيزدل ودماغ زيادي براي كارهاي سياسي نداشت.

درتابستان سال 1348،پدرزيباكلام براي ديدن فرزندش به لندن مي آيد،وزيباكلام ،پدررامجاب ميكندكه برادركوچكترش، سعيد رانيزبراي تحصيل به انگلستان بفرستد.پدراونيزپس ازبازگشت به ايران تن به اين كارميدهد.اوبرادركوچكترش رادركالجي درشهرمنچستركه نزديك هدرزفيلداست،ثبت نام مينمايد.به واسطه اقامت برادردرمنچستر،اواكثراوقات تعطيلات آخرهفته راپيش برادرميرود.در منچستر،شماري ازدانشجويان ايراني يك محفل قرآني داشتندوهفته اي يك شب ،ساعاتي رابه تلاوت قرآن وتفسيرآن سپري ميكردند.سعيدبه سرعت جذب وجلب اين حلقه ميشود.صادق ميگويد:

من نيزباآنان آشنابودم وهرازگاهي به جلسات شان ميرفتم وتلاش زيادي هم ميكردم تاآنان راواردمسايل سياسي كنم وارتباطي ميان آنان وكنفدراسيون برقرارنمايم امابه جايي نرسيدم.

كم شدن چشمگيرفعاليتهاي سياسي سبب ميشودكه زيباكلام دردرس پيشرفت نمايد.اوبه بالاترين رتبه ازپلي تكنيك هدرزفيلددررشته مهندسي شيمي ،فارغ التحصيل ميشودوبراي كارشناسي ارشدوارددانشگاه برادفوردانگلستان ميشود.محيط برادفوردباهدرزفيلدخيلي متفاوت بودوبه علاوه ،شماردانشجويان ايراني هم درآنجاقابل توجه بود.ازهمان زمان شروع تحصيل درآن دانشگاه،اودوباره فعاليتهاي سياسي راازسرميگيرد.درآنجابادانشجوي ديگري به نام ((ناصرپرهيزكار))آشنا ميشودوآنهابه همراه يكديگرشروع به فعاليتهاي سياسي ميكنند.پرهيزكاربه مراتب اززيباكلام مذهبي تربودوچندان هم تمايلي براي همكاري باكنفدراسيون كه رهبري آندردست ماركسيستهابودنداشت.به علاوه تمايل فكري پرهيزكار،درسالهاي اطراف 1350،بيشتربه سمت مرحوم دكترعلي شريعتي وسازمان مجاهدين خلق بود.آنهاباهم واردانجمن اسلامي دانشگاه برادفوردشدندوبه كمك شمارديگري ازدانشجويان ايراني موفق ميشوندتارهبري انجمن رادردست گيرند.پرهيزكاريك رشته جلسات اسلام شناسي براي دانشجويان ايراني برگزارميكند.نقش اوبيشترآشناساختن دانشجويان بااسلام راديكال بودونقش زيباكلام عمدتاكشاندن دانشجويان به مبارزه عليه رژيم شاه .علي رغم گرايشات مختلف زيباكلام وپرهيزكار،پيونددوستي عميقي ميان آنهاايجادميشود.شمارانبوه دانشجويان ايراني دربرادفوردكه بالغ بريكصدتن بودند،فرصت مناسبي براي آنان به وجودمي آورد به نحوي كه به تدريج شهربرادفوردتبديل كانون اصلي مبارزه عليه رژيم شاه درانگلستان ميشود.ضمن آنكه به تدريج اسلام راديكال ،چهره ي غالب مبارزه رابه خوداختصاص ميدهد.شهرتي كه برادفوردبه هم ميزندباعث ميشودتاساواك برخي ازعناصرخودرادرپوشش دانشجوبه آن شهراعزام نمايد.

پرهيزكاروزيباكلام ،جداي ازتمايلات فكري متفاوتشان،درنحوه ي كارهاي تشكيلاتي نيزبسياربايكديگرمتفاوت بودند.پرهيزكاربسيارمنضبط وتوداربودوبه ندرت به افرادنزديك ميشد.برعكس، زيباكلام بسياربازوصميمي وباهمه نزديك بود.همين امرباعث شدتاعوامل ساواك نه تنهابتواننداورابه راحتي شناسايي كنندبلكه بانزديك شدن به اوبه بسياري ازمسايل مخفي وتشكيلاتي نيزپي ببرند.حاصل كارمعلوم بود:خردادماه سال 1353كه اوبراي ديداربستگانش به ايران مي آيد،دستگيرميشود.حجم اطلاعات ساواك درباره ي اوبيش ازحدتصوربود.تقريباهيچ جنبه اي اززندگي زيباكلام نبودكه ساواك راجع به آن اطلاعات دقيق وگسترده اي نداشته باشد.خودزيباكلام ميگويد:

دليلي براي شكنجه كردن من وجودنداشت چون ساواك معمولابراي گرفتن اطلاعات شكنجه ميكردوآنان ازسيرتاپيازمن خبرداشتند.بااين حال من خيلي شكنجه شدم زيراساواك فهميده بودكه جبهه ملي سوم _كه يك گروه طرفدارمبارزه مسلحانه بودومركزآن دربيروت قرارداشت _باايران ارتباطي دارد،وساواك به دنبال به دست اوردن ردپايي ازمرتبطان اين جبهه درايران بود.آنان تصورميكردندكه من رابط هستم واساسابراي برقراري ارتباط به ايران آمده ام.اين سوظن به اين دليل بودكه ما،برخي ازنشريات واعلاميه هاي آنان رادربرادفوردتكثيركرده بوديم وبراي كشورهاي ديگراروپايي فرستاده بوديم.اماشخص رابط باجبهه ملي سوم ،دربرادفوردواساسادركل انگلستان ،پرهيزكاربودوآن راحتي ازمن هم پنهان كرده بود.به دليل وضعيت من دربرادفوردواين كه من عملا گرداننده ي اصلي بودم ،ساواك تصورميكردكه من رابط هستم،بنابراين ازمن اطلاعاتي راجع به جبهه ي ملي سوم ورابطان آن ميخواستندكه من هيچ چيزدراين باره نميدانستم .بازجويان من باورنميكردندوحسابي مراميزدند.امابالاخره متوجه شدندكه واقعاممكن است من اطلاعاتي نداشته باشم وپرهيزكارياديگري فردمرتبط باجبهه ي ملي سوم بوده باشدومامورين آنهادربرادفوردنتوانسته باشندآنهاراشناسايي كنند.

زيباكلام دردادگاه نظامي به جرم اقدام عليه امنبت ملي به سه سال زندان محكوم ميشودوگرچه به دليل شهرتش دردانشگاه برادفوردونيزبه سبب ارتباط نزديكش با دانشجويان فعال انگليسي ،اعراب وبالاخص فلسطيني ها،فعاليت هاي زياي براي آزادي وي ازسوي دانشگاه وسازمان عفوبين الملل صورت ميگيرد،امارژيم حاضرنميشوددربرابراين اقدامات تسليم گرددزيرااين راعقب نشيني مي دانست.

اسنادوزارت خارجه انگلستان كه پس از30 سال انتشاريافته ،به وضوح صحت اين مدعارانشان ميدهد.زيباكلام سرانجام درشهريور1355،پس ازدوسال واندي ،اززندان آزادشد.خودش ميگويد:((من جز اولين كساني بودم كه درسال 1355 ،رايحه ي خوش سياست حقوق بشرجيمي كارتر،رييس جمهوروقت آمريكا،به مشامشان خوردواززندان آزادشدند)).ازآنجاكه زيباكلام هنگام دستگيري درسال 1353 ،دانشجوي دوره ي دكتراي مهندسي شيمي بود،پس ازآزادي تلاش كردتابراي ادامه ي تحصيل به انگلستان بازگرددامامقامات امنيتي كشورباخروج وي ازكشورمخالفت كردند.بااين حال به وي اجازه داده شدتادرداخل كشوراستخدام شود.اونيزبه عنوان مربي دردانشكده ي فني دانشگاه تهران استخدام شد.درهمان سال اودرامتحان ورودي دوره ي فوق ليسانس مديريت وبرنامه ريزي(mba)دانشگاه هارواردآمريكاكه درسازمان مديريت صنعتي درتهران برگزارميشد،پذيرفته شدوهمزمان باكاردردانشگاه تهران ،آن دوره راپشت سرگذارد.

بانزديك شدن به دوران انقلاب ،اونيزبه مبارزات مردمي پيوست.مدتي درسازمان ملي دانشگاه فعال بودوسپس به كمك برخي ازاساتيدمسلمان دانشگاه هاي تهران ،((جامعه ي اسلامي دانشگاهيان))راپايه گذاري نمود.پس ازانقلاب ،سمتهاي مختلفي راعهده دارشد.رياست دانشكده ي پرستاري دانشگاه تهران،نماينده ي نخست وزير(مرحوم مهندس بازرگان)دركردستان،رييس دانشگاه علوم وفنون،مديركل روابط بين المللي وروابط عمومي دانشگاه تهران ،عضوشوراي ستادهماهنگي بهداشت امورجنگي دانشگاه تهران (وابسته به جهاددانشگاهي دانشگاه تهران درزمان جنگ)،عضوشوراي سرپرستي ومسوول بازرسي بنيادامورجنگ زدگان ،ونمايندگي جهاددانشگاهي دانشگاه تهران درشوراهاي تعارض استان تهران ازجمله ي اين سمتها بودند.اودرسال 1363 براي ادامه تحصيلات به انگلستان بازگشت امابه جاي تحصيلات دررشته ي مهندسي شيمي ،روي به علوم انساني آورد.خودش ميگويد:((تجربه ي زندان وآشنايي بافعالان ورهبران سياسي ،به علاوه ي انقلاب ،سبب شدتااحساس كنم كه ديگرميل ورغبتي به تحصيل دررشته ي مهندسي ندارم)).اودرسال 1363 وارددانشكده ي صلح شناسي دانشگاه برادفوردشدوپس ازگذراندن دوره ي فوق ليسانس صلح شناسي ،وارد دوره ي دكتري گرديد.تزدكتري وي درباره ي ((انقلاب اسلامي ايران))است.

زيباكلام دراواسط سال 1369به ايران بازگشت وپس ازنزديك به دوسال ،واردگروه علوم سياسي دانشكده ي حقوق وعلوم سياسي دانشگاه تهران شد.ظرف قريب به 15 سال گذشته كه اودردانشكده ي حقوق وعلوم سياسي به تدريس مشغول بوده ،بيش از12 اثرازاومنتشرشده است.چهاركتاب وي كتب درسي هستندوبقيه ،مجموعه هايي ازمقالات وي راشامل ميشوند.((مقدمه اي برانقلاب اسلامي))،((ماچگونه ماشديم))،((سنت ومدرنيته))،((تاريخ تحولات سياسي واجتماعي ايران ،1322_1320))چهاركتاب درسي وي هستند.

كتابهاي ((عكسهاي يادگاري باجامعه ي مدني))،((هاشمي رفسنجاني ودوم خرداد))،((گفتن يانگفتن))،((دانشگاه وانقلاب))،((وداع بادوم خرداد))،((انديشه ي سياسي شريعتي))،((گفتگويابرخوردتمدنها:بررسي انديشه ي هانتينگتون،محمدخاتمي واسامه بن لادن))،آثارديگرزيباكلام هستندكه عمدتاازيادداشتها،مقالات ومصاحبه هاي وي فراهم آمده اند.

خودش معتقداست تمامي اين كتاب هارامديون زحمت وتلاش هاي خانم((فرشته))اتفاق است.زيباكلام به جزآثارفوق ،دوكتاب ديگررانيززيرچاپ دارد((پنج گفتارپيرامون انديشه ي سياسي:افلاطون،هابز،لاك،ميل وماركس))و((مجموعه ي گفتگوباآيت الله هاشمي رفسنجاني))كه حاصل پنج سال گفتگوهاي وي وخانم اتفاق بااين آيت الله است.برخي ازدانشجويان وي كه بخشهايي ازكتاب اخيرراخوانده اند،معتقدندكه اين كتاب به دليل صراحت وبي پرده بودن گفتگوهاي آن درخصوص برخي ازمسايل عمده ي انقلاب وبالاخص سال هاي اخير،بي نظيراست.

 

کتاب ها:

 

1-    ما چگونه، ما شدیم: ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران، روزنه، 1387.

2-    مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، روزنه، 1387.

3-    جامعه شناسی به زبان ساده، روزنه، 1387.

4-  نویسنده مقدمه کتاب فرهنگ خاص علوم سیاسی (دربرگیرنده کلیه اصطلاحاتی که به "ایسم"ختم می شوند)، نوشته حسن علیزاده، روزنه، 1386.

5-    سنت و مدرنیته: ریشه یابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار، روزنه، 1387.

6-    از دموکراسی تا مردم سالاری دینی: نگرشی بر اندیشه سیاسی شریعتی و زمانه او، روزنه، 1386.

7-    از هانتینگتون و خاتمی تا بن لادن: برخورد یا گفتگو میان تمدن ها؟، روزنه، 1385.

8-    تحولات سیاسی و اجتماعی ایران 1322-1320، سمت، 1387.

9-    قربانیان، وقایع نگاری فرازها و فرودهای جنبش نوخاسته اصلاحات، (همراه با امیر هوشنگ شهلا)، قطره، 1381.

10-     مصحح کتاب نهادها و اندیشه های سیاسی در ایران و اسلام، حمید عنایت، روزنه، 1385.

11-   مبانی علم و سیاست، مرتضی صادقی، جوادشفیع پور، حسین عنایت مهدی، زیر نظر صادق زیبا کلام، رهپویان شریف، 1384.

12-     آذری غریب، به اهتمام نصیر عبادپور، بیگدل، 1387.

13-    هاشمی بدون روتوش: پنج سال گفتگو با هاشمی رفسنجانی، (همراه با فرشته سادات اتفاق فر)، روزنه، 1387.

14-      جستارهایی در انقلاب اسلامی ایران، (همراه با سایر نویسندگان)، الهدی، 1377.

15-    گفتن یا نگفتن، روزنه، 1379.